بازگشتى به سرآغاز
از آنچه گذشت دريافتيم كه اعتراض به عثمان و ناخشنودى از او انگيزه اى دينى دردرون خويش نهفته داشت و آن هم به عمل نكردن خليفه به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص )و برساختن پديدارهاو آرايى نوساخته باز مى گشت كه نه در دوران پيامبر(ص ) پايه گذارى شده بود و نه در دوران دو
خليفه پيشين رواج داشت .واقـدى در حـديـثـى طـولانى به سند خود از صهبان ـ وابسته اسلميين ـ آورده است كه ابوذر به
عثمان گفت : از سنت دو يار پيشينت پيروى كن تا هيچ كس را بر تو سختى نباشد.عثمان گفت : اى بى مادر! تو را چه به اين كارها؟
ابـوذر گـفـت : بـه خداوند سوگند, هيچ دليلى جز امر به معروف و نهى از منكر براى كار خويش
نيافته ام .عـثـمـان برآشفت و [به اطرافيان ] گفت : درباره اين پير دروغگو به من نظر دهيد كه اورا تازيانه
زنم , به زندان افكنم و يا او را بكشم ..., كه جماعت مسلمانان را به تفرقه افكنده است , و يا او را تبعيد
كـنـم .ابـوذر در پاسخ او گفت : آيا رسول خدا(ص ) و ابوبكر و عمر رانديدى ؟ آيا راه آنان را همين
ديـدى كـه اكـنـون خـود در پيش گرفته اى ؟ تو چنان بر من مى تازى كه يك ستمگر بر مستكبر
مى تازد!
عثمان گفت : از سرزمين ما بيرون رو.ابوذر گفت : همجوارى با تو چه ناخوشايند است ! كجا بروم ((176)) ؟
ايـن نـمـونـه اى از سياست عثمان و برخورد او با صحابه است , اندرز دادن به نزد اوموجب خشم و
كـيـفـر و تـبـعـيـد و روا داشـتن اين تهمت است كه در وراى اين نصيحت وخيرخواهى در صف
مسلمانان رخنه و تفرقه مى افكند!
آيا اين اندرزده انگيزه اى جز امر به معروف و نهى از منكر داشت ؟ مگر نه آن است كه ابوبكر به توده
مـسـلـمـانـان مـى گـفـت : مـرا بر راه بداريد كه من آگاهترين ـ يا برترين ـ شمانيستم ؟ يا مگر
نمى گفت : اگر كار خيرى كردم مرا يارى دهيد و اگر كار بدى كردم مرا به راه آوريد؟