وضع مردم مخالف در دوره امويان
امام زين العابدين (ع ) در دعاى خود به وضع مؤمنان در آن دوران و به اين حقيقت كه چگونه كتاب خدا را وانهاده , سنت او را دگرگون و احكام او را تغيير يافته مى بيننداشاره دارد و مى گويد:پرودگارا, اين مقام از آن خليفگان و برگزيدگان توست ... ـ تا جايى كه مى گويد ـ ... تاآن هنگام
كه برگزيدگان و خليفگان تو مغلوب و مقهور شدند و حقشان غصب گرديد ومى بينند احكام تو
تـغـيـيـر يـافـته , كتاب تو وانهاده شده و فريضه هاى تو از آن راه راستين خويش تحريف گشته و
سنتهاى پيامبرت واگذاشته شده است ((367))
امام در جايى ديگر, آنگاه كه اختلاف امت را شرح مى دهد مى فرمايد:
آنان را چه مى شود؟
با امر كنندگان مخالفت ورزيدند و دوران هدايتگران پيش از آنها بود و به خودوانهاده شدند تا در
ـ ظلمت و گمراهى فرو روند.طـايـفـه هايى از اين امت , از هم پراكنده و از امامان دين و شاخسارهاى درخت نبوت كه پاسداران
ديـانـتـنـد فاصله گرفته , خود را به چنگال رهبانيت درافكنده , در علوم راه غلودر پيش گرفته ,
اسـلام را بـه بـرتـرين صفات آن ستوده , و خويش را به زيباترين جلوه هاى سنت آراسته اند تا چون
زمـانى دراز بر آنان گذشته و با دشواريهاى اين راه روياروى شده و به آزمونهاى استواران آزموده
شده اند, راه هدايت و پرچمهاى نجات را وانهاده , به گذشته هاى گمراهى خويش برگشته اند.ديـگـرانى نيز راه تقصير و كوتاهى درباره ما در پيش گرفته , به متشابه قرآن استنادجسته , آن را
مطابق راءى و سليقه خويش تاءويل كرده , روايتهاى درست [رسيده ازپيامبر(ص ) و امامان پيشين ]
را با تكيه بر استحسانهاى خود ساخته به نادرستى متهم كرده , به گرداب شبهه و درون ظلمت و
تـاريـكـى فرورفته و بى هيچ پرتو نورى از كتاب يانشان على (ع ) برگرفته از جايگاه علم و به رغم
همه گمراهى , مدعى شده اند كه در راه راست و بر حقند!
پسينيان اين امت به كه پناه برند؟ در حالى كه نشانه هاى آيين و ديانت به سبب تفرقه و اختلاف از
ميان رفته و مردم همديگر راتكفير مى كنند, با آن كه خداوند تعالى مى فرمايد: همانند آنان نباشيد
كه پس از آن كه نشانه هاى روشن بديشان رسيد تفرقه واختلاف كردند ((368))
ايـنـك براى رساندن حجت الهى به مردمان و تاءويل حكمت به چه كسى توان اطمينان كرد, مگر
آنـهـا كـه خـود مردان اين كتاب آسمانى و فرزندان امامان هدايتگر وپرتوهاى روشن ظلمتهايند,
همانها كه خداوند بديشان حجت را بر بندگان تمام كرده ومردم را يله و بى راهنما واننهاده است .آيـا آنـان را مـى شناسيد؟ يا آنان را جز در شاخسارهاى درخت نبوت و باقيماندگان برگزيدگان
خـداونـد مى يابيد؟ همانها كه خداوند ناپاكى را از ايشان دور كرده , پاك ومطهرشان ساخته , از هر
آفـت و كـاسـتـى بـركـنـارشـان داشته و دوستى آنان را در كتاب خويش بر مردمان واجب كرده
است ((369))
امام سجاد(ع ) همچنين به مردى كه در مساءله اى فقهى با او جدل كرد فرمود:
اى مـرد, اگر به خانه هاى ما مى آمدى نشانه هاى جبريل را در منزلگاهمان به تو مى نمايانديم .پس
آيا كسى آگاهتر از ما به سنت هست ؟ ((370))
امام (ع ) در جايى ديگر فرمود:
ديـن خـدا را نتوان با عقلهاى ناقص , راءيهاى باطل و مقياسهاى نادرست دريافت , دين خدا تنهابه
تـسـلـيم و تعبد فرايافتنى است .پس هر كه در برابر ما تسليم شد سلامت [دين ] يافت , هر كه به ما
اقـتـدا كـرد هدايت يافت , هر كه به قياسى و راءى عمل كرد نابود شد, هر كه در دل خودنسبت به
آنچه كه مى گوييم يا بدان حكم مى كنيم ترديد و اشكالى يافت , بى آن كه خود بداندبه آن كه سبع
مثانى و قرآن كريم را فرو فرستاد كافر گشت ((371))
امـام بـاقـر(ع ) راز ايـن را كه چرا بر رجوع مسلمانان بدين خاندان اصرار و تاءكيد دارد در اين بيان
مـى كـنـد كـه ايـن خاندان مكلفند احكام ديانت را براى مردم بيان دارند, اما سياست ستمگرانه و
هـوسهاى نارواى حكمرانان مردم را از گرفتن آيين دين از اين خاندان بازمى دارد و يا اين خاندان
را ازبيان احكام منع مى كند.امام (ع ) مى فرمايد: گرفتارى مردم باما سنگين است , اگر آنان را فرا
خوانيم به ما پاسخ ندهند و اگر آنان را واگذاريم به غير ماهدايت نيابند ((372))
بـديـن سـان , روشن شد كه رنگ و بوى سياست بتدريج در فقه و شريعت رخ نمود,احكام بازيچه
هـوسـهاى حكمرانان گرديد, فرايض دين نيز از حقيقت تشريع تحريف شد, و حكمرانان يا خود بر
پـايـه راءى خـود سـاخـته اى كه داشتند فتوا دادند و يا كسانى برخوردار از آگاهى دينى و پايگاه
مـردمـى بـراى فـتـوا دادن بدانچه مى پسنديدند به خدمت گرفتند.پيشتر اين سخن ابن عباس
گـذشت كه معاويه و پيروان او را به واسطه وانهادن سنت پيامبر(ص ), كه آن هم از كينه ورزى با
عـلـى (ع ) سـرچـشمه گرفته بود, لعنت مى كرد ومى گفت : خداوندا آنان را لعنت كن كه از سر
كـيـنه ورزى با على (ع ) سنت راوانهادند ((373)) يا در جايى ديگر مى گفت : خداوندا فلانى را
لـعـنـت كـنـاد, كه از تلبيه گفتن در اين روز ـ يعنى روز عرفه ـ نهى مى كرد, تنها از آن روى كه
على (ع ) تلبيه مى گفت ((374))
ابوزهره هنگامى كه از حكومت امويان سخن به ميان مى آورد مى نويسد:
نـاگـزيـر حـكـومـت امـوى در پـنـهـان سـاختن بسيارى از روايتها كه درباره قضاوت يا فتواى
عـلـى (ع )بـوده اثـر داشته است , چرا كه معقول و پذيرفتنى نيست كه آنان از سويى على (ع ) را بر
فـرازمـنـبـرهـا لعن كنند و از سويى ديگر عالمان را واگذارند تا از علم او حديث بياورند و يا فتوا
وگفته هاى او, بويژه آنچه را به پايه هاى حكومت در اسلام مربوط مى شود نقل كنند ((375))
مـا نيز مى گوييم : چگونه حكومت مردم مخالف شيوه وضوى عثمان را كه على (ع ),يعنى كسى
كه او را بر منبر لعن مى كنند پيشوايشان است , وامى گذارد تا نقش تاريخى خود را بيافرينند؟
بـا آنـچـه گـذشت درمى يابيم كه در دوره اموى هر يك از دو مكتب وضو ـ يعنى وضوى خليفه و
وضـوى بـرخـى از مـردم ـ بـراى خـود طرفدارانى داشته و هر كدام ازديدگاههاى خويش دفاع
مـى كـرده انـد.و در ايـن مـيـان , از آنـجـا كـه دسـتگاه حاكم فقه عثمان را پذيرفته و مردم را به
گستراندن فضايل و آرا و ديدگاههاى او فراخواند, طبيعى بود كه توده مردم با حكومت همراهى
كنند و با حسن نيت و پاكى دل وضوى خليفه را انجام دهند.نـشـانـه هايى حاكى از اين در دست است كه در دوران امويان همچنان اختلاف درباره وضو وجود
داشـتـه اسـت .ما در سطرهاى آينده چند روايت در اين باره نقل مى كنيم و با ديدن اين روايتها از
حقيقت امر آگاهى خواهيد يافت .پيش از آوردن روايتها اين نكته گفتنى است كه جبهه مخالف خليفه را باقيماندگانى از صحابه و
تـابـعـين رهبرى مى كرده اند, اما عايشه به رغم آن كه با سياست و فقاهت عثمان مخالف بوده , در
مـسـاءلـه وضـو در كنار حكومت قرار گرفته است تا از اين رهگذر واز سر كينه ورزى با على (ع ),
وضـوى عـثمان را كه از عبارتهايى چون وضو را كامل كنيد ياوضو را نكو به جاى آوريد فهميده
مى شود, تقويت كند.