وضوی پیامبر نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اما چرا او مخاطب راتا اين اندازه بر
مى انگيزد؟
شـايـد مـتنهاى پيشگفته و اين سخن خليفه كه برخى از مردم ... نقطه عطف تاريخ وضو را نشان
دهـد و بـيـان كـند كه چگونه همين جا مقدمه تغييرهاى كلى ترى در وضواست .خليفه آهنگ آن
داشـت كـه بـا بـرساختن شستن سوم و گنجاندن اين فعل در افعال وضو و قلمداد كردن آن به
عـنـوان وضوى پيامبر(ص ) از آن جهت كه دربردارنده زيادت ومبالغه دروضو و پاكى است , اين را
بـيازمايد كه ديدگاه او در اين مساءله و آنچه در اين باره از پيامبر(ص ) روايت مى كند چه اثر و چه
واكـنـشى در پى خواهد داشت .او در پى آن بودكه ببيند اين برساختن چه اثرى خواهد داشت و
صـحـابـه بـا آن چـگـونه برخورد خواهندكرد.آيا از او انتقاد خواهند كرد يا نه ؟ اگر در نتيجه اين
آزمـايش , شرايط فراهم باشدخليفه خواهد توانست شستن پا و كارهاى ديگرى را هم كه مى خواهد
به وضوبيفزايد!
اگر كسى در روايت ابن ابى شيبه ـ كه پيشتر گذشت ـ بنگرد اين نكته را بتاءكيددرخواهد يافت
كه لبخند خليفه به واسطه پاداش نبوده است كه در وضو براى مؤمن هست , چرا كه ذيل حديث از
چنين علتى خبر نمى دهد.از همين روى هم نمى توانيم به طور قطعى بگوييم لبخند خليفه به واسطه آن بوده است كه گناه
وضـو گـيـرنـده پاك مى شود, چرا كه مى دانيم شرايطى ديگر در ميان بود ورازى ديگر در وراى
ظاهر كارها.نـمـى دانـيـم اگر درباره سبب اين لبخند و رابطه اين لبخند با وضو از خليفه مى پرسيدند او چه
پـاسـخى مى داد.اصلا چرا در حديث ديگرصحابيان پيامبركه وضوى او راوصف كرده اند از واژهاى
اسباغ و (كامل ساختن وضو) و احسان (درست و نيكوانجام دادن وضو) هيچ نشانى نيست ؟
چرا آنان كسى را بر وضوى خود گواه نمى گيرند؟
چگونه است كه آنان نه فقط نمى خندند بلكه لبخندى هم پيش يا پس از وضو برلب نمى آورند؟
چراتنها و تنها عثمان در احاديث وضو لبخند پيامبر را نقل مى كند؟
در روايـاتـى كـه احـمـد آورده دو روايـت از عثمان هست كه وى در آنها خنده خويش را بدان باز
مـى گـردانـد كـه ديـده است پيامبر(ص ) پس از وضو لبخند زده و از اصحاب پرسيده است چرا
دربـاره علت خنده ام نمى پرسيد؟.خليفه مى خواست از اين رهگذرخنده خود را توجيه كند و هر
گونه ابهام يا پرسش را كه به ذهن مخاطبانش درآيدبزدايد.ايـن را هـم مـى دانـيـم كـه نـقل عبارت چون بنده مسلمانى صورت خويش بشويدخداوند همه
گـناهان از او فرو نهد ... الخ نمى تواند موجب خنده شود.از همين رو است كه مى گوييم : اين كه
خـلـيـفـه بـراى بـيان علت خنده خود مى گويد ديده است رسول خدا درجايى كه وضو گرفت
خـنديد, خود, مبالغه اى در تاءكيد بر مشروعيت وضوى خليفه وتوجيهى براى لبخندها و خنده اى
اسـت كـه هر بيننده دقيق و ژرفكاوى مى تواند در وراى آن بدين نكته پى ببرد كه خليفه در صدد
برساختن چيزهايى در وضو است و مى خواهدهمه را به ديدگاه ويژه خويش در مساءله وضو توجه
دهد.در ايـنـجـا مساءله اى ديگر نيز وجود دارد كه بايد بدان اشاره كرد, و آن اين كه اغلب روايتهايى كه
دربـاره وضـو از خـلـيـفـه يا در مورد خليفه نقل شده ـ و طبعا روايتهاى نقل شده در صحاح ـ به
حمران بن ابان اختصاص دارد, و كسانى هم كه از حمران نقل كرده اند ازمحدثان بزرگ نيستند, و
بـر خـلاف آنـچـه در غـالـب ضروريات دين كه از خلفا و بزرگان صحابه و تابعين نقل شده ديده
مـى شـود, در ايـن مساءله اين روايات از همين محدثان هم به طرق متعدد و به سندهاى قوى نقل
نـشـده و اين هم گواهى ديگر و تاءكيدى ديگر بر اين حقيقت است كه عثمان بن عفان بر سازنده
شيوه نوخاسته وضو است و صحابيان متاخريا از آنانى كه در خردسالى پيامبر(ص ) رادرك كرده اند
(هـمـانـنـد حـمران و ابن داره ) هم كه در پيرامون خليفه گرد آمده اند اين مسؤوليت رابر دوش
كـشـيده اند كه بدين نظريه پايبندباشند و با نقل اينكه وضوى خليفه چنين وچنان است و وضوى
پـيـامـبـر(ص ) چـنين و چنان بوده است براى گستراندن اين شيوه وضو و پخش اين احاديث در
صفوف محدثان تلاش كنند.بدين سان تاكنون روشن شد كه عثمان بن عفان , خود پايه گذار مكتب و شيوه تازه در وضو است و
آن برخى از مردم آغاز كنندگان اختلاف نبودند, بلكه تنها ديدگاهى خلاف ديدگاه خليفه ابراز
مـى داشـتند وخليفه هم در برابر آنان همه توان فكرى وتبليغى خويش را به كار گرفت تا پايگاهى
مردمى در تاءييد آنچه از پيامبر(ص ) ديده يا شنيده است به چنگ آورد.