وضوی پیامبر نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
همين نيز
مذهب اماميه است ((388))
نتيجه گيرى
از آنچه گذشت به سه نكته آگاهى مى يابيم :
يك : حجاج در الزام مردم به شستن پا به جاى مسح از راءى بهره مى جست ودليلش اين بود كه پا
نزديكترين عضو انسان به آلودگى است .ما پيشتر از اين به موضع اميرمؤمنان (ع ) در برابر اصحاب
راءى اشاره كرديم و آورديم كه آن حضرت فرمود: اگردين به راءى بود كف پا به شستن سزاوارتر
بود از روى پا.لكن من ديدم كه رسول خدا(ص )بر روى پا مسح مى كشد....از اين رهگذر روشن مى شود كه دو مذهب وجود داشته است :
1 - مذهب خليفه , يا همان پذيريش راءى ((389))
2 - مذهب مردم , يا تعبد محض در برابر آنچه خدا و رسول فرموده است .دو: از اين جمله كه حجاج به مردم فرمان داد... مى فهميم كه حكومت فقه عثمان را مبناى خود
قرار داده و با ابزارهاى ويژه خويش مردم را بدان مى خواند, همان حكومتى كه براى تحريف حقايق
و تغيير دادن مفهوم معناى برخى از احاديث تلاش داشت .سـه : خط آن مردم مخالف شيوه وضوى خليفه تا روزگار حجاج بن يوسف ثقفى نيز ادامه داشته اسـت , چـرا كـه مـوسـى بن انس مى گويد: ما با او از وضو سخن از ميان داشتيم .در اين دوران
بـزرگـانـى از صحابه همانند انس بن مالك (خادم رسول خدا(ص )) وابن عباس (علامه امت ) در
جـبـهـه مـخالف خليفه بوده اند و ايستادن چنين كسانى در اين جبهه ـ كه به رغم همه فشارها و
شـرايـط سياسى و اجتماعى صورت مى پذيرفته ـ خود ازريشه دار بودن اين خط و درستى اين راه
حكايت مى كند.در ايـن مـيان , حكومت براى رهايى از اين بحران و براى صحيح نماياندن اجتهادهاو ديدگاههاى
فقهى و غير فقهى خود بنيان تدوين سنت نبوى را گذاشت تا مهار همه چيز را از اين رهگذر در
دست داشته و در آينده با هيچ مشكلى از ناحيه نقل متون دينى روياروى نشود! حكومت اجراى اين
ماءموريت را به ابن شهاب زهرى واگذاشت .در كـنـزالعمال به نقل از انس آمده است كه گفت : ديدم رسول خدا(ص ) سه سه وضومى گيرد,
آنگاه مى فرمايد: پروردگارم ـ عزوجل ـ مرا بدين شيوه فرمان داده است ((390))
بـنگريد, چگونه پيامبر را به سه بار شستن اعضا فرمان مى دهد, با آن كه مى دانيم اواعضاى وضو را
دو بـار از باب سنت شست و بر آن پاداشى دو چندان دارد! در صحاح وسنن نيز به تواتر آمده است
كه او دو دو وضو مى گرفت .اينك بايد پرسيد: آيا پس ازسنت و مستحب , كارى واجب هست ؟ و آيا
ايـن احـتمال وجود ندارد كه چنين چيزى ـ اگرهم بوده ـ از ويژگيهاى پيامبر(ص ) و تكليفهاى
ويژه او بوده است ؟
اگـر احـاديـثـى از قـبيل حديث فوق از زبان انس صحيح است چرا اين احاديث را دركتب فقهى
حـديـثـى مـعـتبر همانند صحيح بخارى , صحيح مسلم و چهار صحيح ديگرنمى بينيم ؟ چرا همه
تناقضهاى حديثى تنها از زبان انس , ابن عباس , على (ع ) و جابر بن عبداللّه انصارى نقل شده است ؟
حـتـما اگر ـ آن سان كه محمد بن حسن شيبانى ازابوحنيفه نقل مى كند ـ انس در اواخر عمر به
خـلـط احـاديـث مـبـتلا شد و چون از او فتوامى پرسيدند به عقل خويش [و نه به استناد و حديث
مـحفوظ] پاسخ مى داد, آيا درباره ابن عباس , على (ع ) و جابربن عبداللّه انصارى نيز مى توان چنين
گـفت ؟ اختلاف نقل ازآنها در احكام چه صورت و چه توجيهى دارد؟ آيا آنها نيز به خلط در احكام
مـبـتـلا شـدنـد,يـا آن كـه دسـت سياست تناقض گويى و در برخى موارد تضادگويى را به آنان
نسبت داد؟