وضوی پیامبر نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
آرى , حـكـمـرانـان چـنـين نظريه هايى را مطرح كردند وپروراندند تا كسى در برابركارهاى آنان ايستادگى نكند ومردم كار قيصر به قيصر و كسرى به كسرى واگذارندوتخدير شوند وبتدريج بر
ايـن خو بگيرند كه از دخالت در آنچه كار حكومت است خوددارى ورزند وبه شركت در نماز جمعه
بسنده كنند وسرانجام از اين رهگذر از روح انتقاد تهى وانسانهايى بى مسؤوليت وبى اعتنا شوند, تا
ديگر هيچ كس در برابر غارت بيت المال از سوى حكمرانان نايستد وآنان با اطمينان دست تجاوز از
حـدود الـهـى بـگـشـايـنـد و در شـبـهاى سرخ قصرهاى مجلل ميان رامشگران وخوانندگان به
لهووخوشگذرانى مشغول شوند.شـگـفـت آور از هـمـه اين كه در اين ميان , آن كه بر چنين وضعى شوريده نامسلمان خوانده شود
وپيكر او را پيكر مردار دانند!
به هر روى , اين موضوع گسترده دامن است ومسير نوشتار ما را بدين بحث كشاندتا از اين رهگذر
شيوه هاى گمراه كننده امويان روشن شود و خواننده از اين آگاهى يابد كه چگونه آنان احكام دين
را بـازيـچـه قرار مى دادند وواجبات را از حقيقت خود تحريف مى كردند وبدين سان احكام دين از
ديدگاه آنان پيرو هوسها وخواسته هاى دنيوى بود,آن سان كه در همين چهار چوب سنت را از سر
كـيـنـه ورزى با على وانهادند, دشمنان على (ع ) را به خود نزديك ساختند وآنان را پايگاه مراجعه
مـردم در حـديـث وفـتوا قراردادند وهيچ اجازه ندادند از مرز فتوا ونظر اين عالمان دربار پا فراتر
نهاده شود.بـراى نمونه , مى بينيد معاويه چهار صد هزار درهم به سمرة بن جندب مى بخشد,تنها به پاس اين
كه روايتى نقل كرده است كه مى گويد آيه (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة اللّه ) ((450))
درباره ابن ملجم نازل شده است ((451))
مـدائنـى دربـاره رخـدادهاى روزگار معاويه مى گويد: در اين دوره حديث بر ساخته فراوان شد
وتهمتى همه جاگير رخ نمود وفقيهان وقاضيان وواليان آن را پذيرفتند.دراين ميان گرفتارتر از
هـمـه بـدين پديدار, نقالان رياكار وراه نيافتگان سست باورى بودند كه به طاعت وبندگى تظاهر
مـى كردند واحاديثى بر مى ساختند تا از اين رهگذر نزد واليان وكارگزاران بهره اى يابند, به آنان
نـزديـك شـونـد وامـوال وامـلاك وخـانـه هايى به چنگ آورند.اين اخبار واحاديث بعدها به دست
ديـندارانى رسيد كه دروغ وتهمت را روانمى دانستند, اما براى اين گمان كه اين اخبار و احاديث
درست است آنها را نقل كردند,در حالى كه اگر مى دانستند دروغ است نه آنها را روايت مى كردند
ونه بدانها پايبندمى شدند ((452))
ايـنجا معناى اين سخن امام صادق روشن مى شود كه فرمود: آيا مى دانى چرا به پذيرفتن [حديث ]
مـخـالـف آنـچه عامه مى گويند فرمان يافته ايد؟ راوى گفت : نمى دانم .فرمود: اين گونه بود كه
امـكـان نـداشت على (ع ) به چيزى پايبند باشد وامت به انگيزه بى اثركردن فرمان او با آن مخالفت
نكنند وچيزى بر خلاف آن برنگزينند.آنان درباره آنچه نمى دانستند از على (ع ) مى پرسيدند وچون
فـتـوا مى داد ازپيش خود نظرى مخالف آن برمى ساختند تا مساءله را بر مردم دشوار و دور از فهم
سازند ((453))