تجددطلبى مقلدانه خسته و درمانده، آخرين تلاش خود را در نهضت ملى نفت به آزمون گذاشت، در اين آزمون جديد مجدداً اتحاد تاكتيكى دو جريان صدر مشروطه به رهبرى دكتر مصدق و آيت الله كاشانى در مقاطعى به پيروزى هايى نايل آمدند اما خصلت ذاتى جنبشها و نظام هاى تلفيقى مجدداً اين اتحاد تاكتيكى را به سمت واگرايى سوق داد. جنبش ملى نفت نيز اين بار با كودتاى ديگرى از هم پاشيد، كودتاى 28 مرداد سال 1332 تير خلاصى بود بر تجددطلبى و ترقى خواهى مقلدانه در ايران، پس از كودتاى 28 مرداد سال 1332 هر دو جريان تجددطلبى از سنت هاى فكرى و سياسى خود عدول كردند، جريان فرنگى مآبى مجدداً بر پيروى از سنت ابطال ناپذير تقليدى خود، اين بار همه اميدها و آرمانهاى ترقى خواهى ايران را در اتوپياهاى سوسياليستى و ماركيستى جستجو كرد و در حصارهاى تو در توى تقليد براى هميشه از صحنه تحولات سياسى اجتماعى ايران محو شدند. جريان مذهبى تجددگرا آرمانهاى تجددطلبى خود را به دور از تفسيرهاى مقدس مآبانه در اهداف، انگيزه ها و شعارهاى مرجع بزرگى به نام امام خمينى پيدا كردند. بدينسان آن خط نقاد تجددطلبى ايران كه با تأسيس حلقه سامرا توسط ميرزاى شيرازى در انقلاب مشروطيت قربانى عقل گرايى انتقادى خود شده بود در نظريه هاى انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى حيات مجددى پيدا كرد. انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ايران نقطه ى عزيمت حاكميت جريان دوّم تجددطلبى (با نحله هاى متفاوت) است.