فصل سوم فقر تفكر در جريان تجددطلبى و ترقى خواهى مقلدانه
نفرين شدگان عصر سرنوشت
يك ضرب المثل چينى مى گويد: «تو را نفرين مى كنم كه در عصر سرنوشت ساز متولد شوى» ممكن است يكى از معانى اين ضرب المثل آن باشد كه رسالت انسان هايى كه در عصر سرنوشت زندگى مى كنند، رسالت سنگين و دشوارى است. اينكه چه عصرى را مى توان عصر سرنوشت ساز ناميد چندان محل مجادله نمى باشد. ممكن است چنين دوره هايى در تاريخ يك ملت بارها وجود آيد و به دلايل مختلفى نيز مورد استفاده قرار نگيرد. ايران در تاريخ پرفراز و نشيب خود بارها شاهد دوره هاى سرنوشت ساز بوده است. در مقاطعى از تاريخ، مردم ما به خوبى از اين دوره ها استفاده كردند و ايران را در سير تحولات تاريخى، در شرايط جديدى قرار دادند، و در مقاطعى ديگر نيز از اين فرصت هاى طلايى به خوبى استفاده به عمل نيامد. يكى از آن دوره هايى كه مى توان از آن به عنوان عصر سرنوشت در تاريخ ايران ياد كرد، مقطع تاريخى اين مرز و بوم از جنگ هاى ايران و روس تا سقوط نظام مشروطه است. بى ترديد اين دوران دويست ساله، يكى از آن دوران هاى سرنوشت ساز در تاريخ تحولات مردم ايران مى باشد، من از اين دوران با عنوان عصر تمناى «تجدد و ترقى» ياد مى كنم. اهميت رسالت تاريخى متفكران اين دوره، در غوغاى تجدد و ترقى و جوش و خروش رشد و توسعه، وقتى بيشتر نمايان مى شود كه موقعيت آنها را به عنوان متفكران دوره گذار از يك جامعه ى استبدادى با ساختار قبيله اى و اقتصاد معيشى و از همه مهمتر يك فرهنگ شبه دينى به خوبى درك كنيم. اگر چه بعضى از مورخين و محققين معتقدند كه داورى در خصوص كارآمدى يا ناكارآمدى پروژه تجدد و ترقى در سير تحولات دويست ساله اخير، زود است؛ زيرا، از نظر آنها، تاريخ تجدد در ايران هنوز آغاز نشده است تا فرجامى داشته باشد.