در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
هم ساختار قدرت حاكم بر ايران در دوره قاجاريه و پهلوى، هم حمايت همه ى كشورهاى تجددگرا با تمام ابزار و امكاناتشان در اين دوره، و هم تمامى الگوهاى تجدد و ترقى كه به نحوى در نقاط ديگر دنيا به مورد آزمايش گذاشته شده بودند، با تمام قدرت در خدمت تجددگراها قرار داشتند تا آنها طرحها و نظريه هاى خود را جامه عمل بپوشانند. اما، آنچه كه نصيب جامعه ايران در اين دويست سال گرديد، چيزى جز اتلاف سرمايه و امكانات، از دست رفتن فرصت هاى طلايى و از همه بدتر قربانى كردن، دين، مذهب، فرهنگ، اقتصاد، آزادى و استقلال كه ضامن بقا و استمرار تاريخى ملت ايران بود به پاى غول بى شاخ و دم تجدد و ترقى نبود. آيا ملت ما حق ندارد پايه گذاران، نظريه پردازان و پيروان انديشه ى تجدد و ترقى را، به دليل از بين بردن اين همه امكانات و فرصت؛ نفرين شدگان عصر سرنوشت در دوران معاصر ايران بداند؟! پاسخ به اين سؤال تاريخى نياز به كنكاش دقيق در پيامدهاى افكار و انديشه هاى تجددطلبى و علل ناكامى و ناكارآمدى آن دارد. اگر تجددطلبان، كه هنوز نقطه ى اميدى به اين طرح عقيم دارند، از بازشناسى علل و عوامل واقعى اين ناكامى شانه خالى نمايند شايد امروز نه، ولى آيندگان بى ترديد آنها را نفرين شدگان عصر سرنوشت خواهند ناميد. گفتار حاضر ابتدا معطوف به اين موضوع بود كه: فرضيه ى «فقر تفكر فلسفى» را به عنوان دليل ناكامى و ناكارآمدى انديشه ى تجدد و ترقى در ايران، به بوته آزمون تاريخى بگذارد. فرضيه ى «فقر تفكر فلسفى» از اين نظر مورد توجه نويسنده قرار گرفت كه نسبت منطقى، عقلى و تاريخى اى بين مبادى اوليه و اصول موضوعه ى پروژه تجددطلبى با عملگرايى، سياستگزارى، برنامه ريزى و شعارهاى تجددطلبان نتوانست برقرار نمايد. زيرا اين سؤال تاريخى سالهاست بى جواب رها شده است كه؛ چرا عليرغم اينكه تاريخ سياست و اقتصاد در ايران حداقل در اين يكصد و پنجاه سال به نحوى تحت سيطره افكار، انديشه ها و سياست هاى تجددطلبى اداره مى شد و كلاً تجددطلبى و تجددطلبان بر تار و پود ساختار سياسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى ايران نقش پيشرفت و اصطلاحات مى زدند؛ تصوير خوش منظرى در يافته ها و بافته هاى اين دوره تاريختى وجود ندارد؟ در فرآيند اثبات اين فرضيه، يافته هاى تحقيقى، علمى و تاريخى به طور كلى آن را متزلزل ساخت و فرضيه ى «فقر تفكر فلسفى» جاى خود را به فرضيه ى «فقر تفكر» كه اعم از تفكر فلسفى است، داد به پيش فرض هاى فرضيه ى اخير اشاره خواهم كرد: