در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در حسرت تجدد و ترقی - نسخه متنی

مظفر نامدار طالشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- بارها اين مسئله در مجامع علمى مورد بحث قرار گرفته است كه ميراث تمدن بشرى ماحصل ذهن يك ملت يا يك فرهنگ نيست؛ بلكه، نتيجه ى تعامل تاريخى فرهنگها، تمدن ها و ملت ها است. به عنوان مثال تراكم علم در يونان باستان به تنهايى تراوش انديشه ى مردم يونان نيست بلكه مجموعه اى از فرهنگ هاى دينى، اساطيرى و اسطوره اى اقوام دوران باستان مى باشد. همانطورى كه فرهنگ و تمدن اسلامى را بايد ماحصل تعامل اسلام و مسلمانان با فرهنگهاى ديگر دانست. چه كسى در فرهنگ و تمدن اسلامى، تأثير حكمت و فلسفه يونانى و سياست و كشوردارى ايرانى و غيره را مى تواند انكار كند؟ فرهنگ و تمدن يهودى و مسيحى غرب در دوران تجدد، خارج از اين دو گردونه تاريخى نيست. حال سؤال اصلى در اينجاست كه چراتعامل فرهنگى ملت ها براى بازسازى فرهنگ، تمدن جديد، هيچ گاه مورد سوءظن و مقاومت مردم قرار نگرفت و نتايج مهمى نيز به بار آورد، در دوران معاصر و در عصر برترى طلبى فرهنگ و تمدن يهودى و مسيحى غرب اين تعامل نه تنها ثمره مثبتى در سرزمين ها و فرهنگ هاى ديگر ايجاد نكرد بلكه پديده هاى شومى چون، استعمار، سلطه طلبى و تجاوزگرى نيز از آن زائيده شد؟ اين مقاله دليل عمده اين ناكارآمدى را در شأن، منزلت، استعداد و توانايى متفكران و مبشران اين تعامل فرهنگى جستجو مى كند و اعتقاد دارد كه شأن تفكر و منزلت متفكر در جامعه اى كه قرار است اين تعامل فرهنگى صورت پذيرد نقش بنيادى و تعيين كننده در كارآمدى يا ناكارآمدى اين تعامل فرهنگى دارد. البته اين مقاله از ابتدا با خوش بينى، فرضيه ى خود را براساس پذيرش تعامل فرهنگى قرار داده است، نه تهاجم و برترى جويى و سلطه طلبى كه عده اى معتقدند در ذات و ماهيت تمدن جديد غرب قرار دارد. و به طور طبيعى امكان تعامل فرهنگى را منتفى مى سازد. با اين پيش فرضها و سؤالات مربوط به آن، موضوع مقاله به اثبات «فقر تفكر» در جريان تجددطلبى معاصر اختصاص يافته است. مايه ى اصلى و اساسى اين مقاله نيز معطوف به اين سؤال تاريخى است كه: چرا نياكان تجددگراى ما كه ابتدا در معرض شناخت تحولات شتاب زاى ملت هاى ديگر، على الخصوص غرب قرار گرفتند و تمام شوق و ذوق خود را نيز در ايجاد دگرگونيهاى جديد در كشور ما به كار بردند. نتوانستند در اين تعامل فرهنگى و ايجاد فضاى جديد در جامعه ى ايران توفيقى به دست آورند و هنوز هم رهروان آنها در حسرت تجدد و ترقى مطلوب خود مى سوزند؟



/ 304