در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اما سكولارهاى مقدس مآب نيز به نام دفاع از نورانيت و قداست دين، آن را تا مرتبه ى يك امر شخصى تقليل داده و به حاشيه مى رانند. از ديدگاه مقدس مآبان، شأن شريعت حقه، هيچ مناسبتى با دنيا ندارد. دنيا مكان ناپاكى ها، پلشتى ها مصلحت ها و آلوده به قدرت و حكومت مى باشد. دين يك امر آسمانى، قدسى، پاك و آن دنيايى است. لذا به نام تفكيك بين اين امر قدسى با ان امور عرفى، بين اين شاهد قدسى با آن شاهد بازارى و هزاران تفكيك ذهنى ديگر، دين را تا حد فعاليت و سرگرمى براى اوقات فراغت تقليل مى دهند. پس، «سكولاريزم» با اين توصيفات، يك طرز تفكر سابقه دار تاريخى است. اما «سكولاريزاسيون» يعنى نقش قدرت سياسى و نخبگان فكرى در هدايت جامعه به سمت پذيرش ولايت هر پديده ديگرى به جاى دين و شريعت، درزندگى سياسى و اجتماعى يك فرآيند عينى و تاريخى دوران جديد است. حتى كسانى كه از جهت مقدس مآبى، آلودگى دين به دنيا را برنمى تابند، آگاهانه يا ناآگاهانه از نوعى نگاه تاريخى به دين، پيروى مى كنند. زيرا قوى ترين استدلالى كه براى اعتقادات خود ارائه مى دهند اين است كه: اگر در تاريخ اسلام و در سنت و سيره پيامبر و جانشينان وى، چشم اندازى نظرى و عملى به سياست وجود دارد ناشى از اقتضائات زمانه است و گرنه دين از اساس هيچ نسبتى با دنيا بالاخص با سياست ندارد. «خداوند مى خواست كه اسلام دين باشد، اما آدم ها از آن سياست ساختند.» در باورهاى اين دو گرايش، دين، كلى، جهانى و فراگير مى باشد و سياست جزئى، قبيله اى و محدود به مكان و زمان است. محدود كردن دين به سياست، حبس كردن آن در يك قلمرو محدود، در يك اجتماع، در يك منطقه و زمان معين است... پرداختن به سياست به نام دين، تبديل دين به جنگ هاى پايان ناپذير و به اختلافات بى پايان پيروان است... به اين دليل سياسى كردن امر دينى يا قدسى كردن امر سياسى جزكار اذهان بدخواه و منحرف - مگر آن كه جاهل نباشند - نمى تواند باشد.»