عقل هرگاه كامل باشد مقدم است بر ساير حكام، تا او باشد، ديگرى را حكم نمى رسد، پس اگر ديگرى به خلاف او حكم كند نبايد شنيد؛ چرا كه اشرف و افضل است از همه، و با شرع موافق است، و هميشه ساير حكام تابع وى اند. و همچنين، عقل احتياج به ترجيح و تمييز ندارد چرا كه تعارض و اشتباه نزد او نمى باشد... اگر كسى را اين عقل نباشد بايد كه شرع را بر همه مقدم دارد. چرا كه، شرع قائم مقامِ عقلِ كامل است، براى كسى كه عقل كامل ندارد، پس صاحب عقل ناقص را بايد تابع شرع شود. در اينجا شرع به عنوان عقل بيرونى پشتيبان عقل درونى است، و آنجايى كه انسان در شناخت حقيقت دچار ترديد شود عقل به او مى گويد كه شرع را كه عقل بيرونى است ضميمه ى عقل درونى خود كن. بر همين اساس است كه در انديشه ى مرحوم فيض، انبياء و اولياء انسانهاى كاملى هستند. زيرا، به تمام معنا داراى عقل درونى و عقل بيرونى مى باشند، چنين انسانى توانايى دميدن روح تجدد، تغيير و دگرگونى در عالم و آدم را دارد.