در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در اين معادله، نيروهاى مؤثر تاريخ از يك طرف و مسير حركت آن از طرف ديگر، دو جهت بيشتر ندارد، عدم حضور و عدم پذيرش يك طرف، به منزله حضور و پذيرش طرف ديگر است. بنابراين فكر، انديشه، ترقى، تحول و... يا سنتى است يا مدرن يا غربى است يا شرقى! يا علمى است يا دينى؛ يا عقلى است يا تقليدى يا استبدادى است يا دموكراسى! يا چپ است يا راست و يا... ملاحظه مى شود كه در اسطوره معادله ى دو طرفه تاريخ، كه نوعى معادله ى ساده لوحانه از تحولات اجتماعى زندگى بشر است، راهى براى تفكر و بارورى عقل باقى نمى ماند. زيرا، در يك جبر تاريخى از پيش تعيين شده، «استاندارد»هايى را براى تاريخ مشخص كرده اند كه هيچ ملتى گريزى از اين استانداردها ندارد. اگر مى خواهد ملتى غيرمدرن باشد، نه عقل دارد نه علم، نه تكنيك دارد نه سرمايه، نه آزادى دارد نه توسعه و... اما اگر مدرن شد و تحت سيطره اتوپيايى مدرنيته قرار گرفت همه ى آن چيزهايى را كه برشمرديم دارد. و اين سرنوشت محتوم تاريخ بر مبناى گرايش ثنويت گرايى است. در حقيقت، مدرنيته، اتوپياى استاندارد شده در فرهنگ و تمدن غربى است، كه بعد از آن ديگر باب تفكر بسته و نردبان تجربه ى بشرى به پله هاى آخر رسيده است. مدرنيته عين عقل، علم، پيشرفت و ترقى است. استانداردهاى اين اتوپيا قابل چون و چرا نبوده و ابطال ناپذير مى باشد. مدرنيته نياز به تميز و ترجيح ندارد همانطورى كه عقل چنين نيازى ندارد، همه چيز با مدرنيته سنجيده مى شود همان طورى كه همه چيز با عقل سنجيده مى شود. بنابراين مدرنيته نشان استانداردى است كه بايد بر همه چيز زده شود. به حكومت، به دين، به سياست، به دولت، به عشق، به هنر، به فكر، به فلسفه. با اين توصيف مى بينيم كه در تبيين موضوع اين مقابله، با مشكلات بزرگى مواجه خواهيم بود. از يك طرف مفهوم سكولاريسم كه در مقابل انديشه دينى قرار گرفت، خود يك گرايش درون مذهبى از آب درآمد و از طرف ديگر، مفهوم غرب به عنوان موضوع شناسايى، يك تلقى ساخته و پرداخته در اتوپياى ثنويت گرايى تاريخى است. كه اگر در دام آن گرفتار آييم مسير بحث نتيجه اى از پيش تعيين شده خواهد داشت. بنابراين بايد به دنبال يك مفهوم عينى تر تاريخى باشيم تا در نسبت با آن، اين مقايسه هم امكانپذير باشد و هم ذهنى نباشد. چرا؟ چون: