در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
چنين دنيايى هيچ جاذبه اى براى شرقى ها نداشت. با اين حساب شايد مقايسه ى فهم جريان هاى عصر مشروطه از غرب و غربشناسى يك مقايسه ى ذهنى و فاقد عينيت تاريخى باشد، زيرا در اين دوران بحث از غرب و غرب شناسى محلى از اعراب ندارد، اما اين ادعا به منزله ى آن نيست كه ما محك ديگرى براى چنين مقايسه اى نداشته باشيم، در هر صورت نزديك به يكصد سال قبل از مشروطه تا دوران انقلاب مشروطه و پس از آن تحولاتى در اروپا به وجود آمد كه محل توجه جامعه ايرانى و مؤثر در تحولات جهانى بود. اين تحولات براى بخشى از نخبگان فكرى و سياسى ايران جذابيت فوق العاده اى داشت و آن را دنبال مى كردند. اين تحولات تحت عناوين مشخصى به نام «ترقى و تمدن» در افكار و انديشه ها و نوشته هاى اين دوران تجلى كرد. آرزوى ظهور اين تحولات در ايران و تشبث جامعه ايرانى به اصول تجدد و ترقى مباحثى هست كه ادبيات سياسى و اجتماعى اين دوران را تحت تأثير خود قرار داده است. عده اى از نخبگان جامعه در تمناى اخذ اصول و قواعد تجدد و ترقى بلاد فرنگستان و به قول خودشان ممالك راقيه و عده اى ديگر در تب و تاب سنجش ميزان تأثير اين تحولات در ساختار اجتماعى، فرهنگى، سياسى و باورهاى مذهبى و ارزش هاى نهادينه شده در جامعه مى سوختند. تجددطلبى به عنوان يك جنبش فكرى و اجتماعى در ايران عصر قاجارى كه بعدها منجر به انقلاب مشروطه گرديد، محصول چنين شرايطى بود. ساده لوحى است اگر تصور شود تجددطلبى محصول دوره خاص و در انحصار گرايش بخصوصى بوده است. تجددطلبى يك سير طبيعى و تاريخى در جامعه ى ايرانى بود كه عناصر بنيادين آن نه تنها در باورها و ارزش هاى جامعه وجود داشت، بلكه در همه ى ادوار تاريخى موجب طراوت، پايدارى و دوام جامعه ى ايرانى گرديد. اگر قرار است مقايسه اى بين جريان هاى مختلف فكرى ايران عصر قاجارى، در شناخت پديده اى كه از آن تحت عنوان ممالك فرنگستان و ملل راقيه نام بردند و اصولى در آنجا به نام اصول ترقى مورد توجه ى اين جريان ها قرار گرفت، انجام پذيرد، بايد به مفهوم عينى ترى به نام مفهوم تجدد و ترقى توجه نمود، تا از ذهنيت گرايى تاريخى در فهم اين دوره حساس به دور باشيم.