در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
3- چرا اين تمنّا به جاى اينكه معد و مدد تاريخ، هويت و مليت ايرانى شود و آن دست آوردهاى گرانقدر نياكان اين سرزمين را در حوزه حكمت، فلسفه، كلام و ساير شعبات علوم بارور نمايد در مقابل آن قرار گرفت و در اين تقابل، مفاهيمى چون فرنگى مأبى، غرب زدگى، غرب گرايى متولد شد؟ 4- و از همه مهم تر اين كه، چرا بعد از گذشت نزديك به دويست سال از تمنّاى تجدد و ترقى و حاكميت مطلق و بلامنازع اين جريان بر سرنوشت ملت ايران و در اختيار داشتن همه ى ابزار و لوازم براى رسيدن به آن تمنّا و تولّى، هنوز جامعه ايران در حسرت آن تجدد و آن ترقى مى سوزد؟ چرا آن بذرهاى پاشيده شده ثمره هم سطح و ستبرى به بار نياورد؟ اشكال اين طرح و پروژه در كجا بود؟ همه تلاش اين مقاله آن است كه به دور از مشهورات زمانه و يا جريان سازى ها و فرافكنى هاى عوامانه، از زبان پايه گذاران و پيروان اين جريان به بخشى از اين سؤالات اساسى پاسخ گويد. هر چند زبان و يا به تعبير جديدتر گفتمان اين جريان در بيان اهداف و انگيزه ها و ذكر توفيق ها و شكست ها، گفتمان يكسان، هم سطح و واحدى نيست. گفتمانى است پر از تضاد و تناقض. اما همين گفتمان متضاد و متناقض نيز خود دليل بارزى است از ناهم سازى و ناهم گونى اين جريان در فهم حقيقت تجدد و ترقى و پروژه اصلاحات در ايران براساس روح تمدن فرنگستان. هدف اصلى و اساسى اين نوشته معطوف شدن به ذات و جوهر روشنگرى و روشنفكرى ايرانى در غفلت از سير تحول طبيعى و تاريخى جامعه در بستر نوزايى و دگرگونى عصر صفوى مى باشد. در اين مقاله مستندات تاريخى ما بيشتر معطوف به اسناد و مدارك به جا مانده از پايه گذاران جريان روشنفكرى در ايران مى باشد. هر چند كه معتقديم ماهيت جريان روشنفكرى از بدو تولد تاكنون تحول قابل توجه اى پيدا نكرده است و اين عدم تحول را مى توان از انطباق افكار، ايده ها، آرزوها و عملكردهاى نسل گذشته و حال روشنفكرى به راحتى به دست آورد.