در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نپرداختن به چهره حقيقى اين ناكامى يكى ديگر از آن شيطنت هاى تاريخى اين جريان است كه نمى گذارد جامعه ى جوان و حقيقت جوى ما پيرامون آن تفكر كند و از خود بپرسد كه شايد اين موجود تاريخى كه به جاى پيامبران تكيه زده و داعيه ى تحول و تجدد در جامعه دارد وصله ى ناجورى براى جامعه ايرانى بود؟ شايد اين موجود، به ناحق و ناشايسته بر چنين جاى مقدس و پيامبر گونه اى تكيه زده بود؟ و از همه مهم تر، شايد آن پشتوانه عظيمى را كه بايد براى اجراى اين وظيفه خطير در درون جامعه ايرانى به دست مى آورد به دلايلى كه گفته شده به دست نياورد؟ به نظرم همه ى اين سوالات در جاى خود درست است و پاسخ آن بايد داده شود. يعنى اين حق طبيعى جامعه ى ماست كه بداند ماهيت، جوهر و ذات اين جريان آيا استعداد و شايستگى انجام اين رسالت تاريخى را داشت و دارد؟ اين حق طبيعى جامعه ماست كه بداند در اين دويست سالى كه بنياد سياست، اقتصاد و اركان قدرت در دست اين جريان بود و آنها بودند كه برنامه ريزى هاى تجدد و ترقى را در اين كشور به اجرا در آوردند و براى آن، سازمان حكومت و نظام اجتماعى و احزاب سياسى و گروه هاى ذى نفوذ درست كردند چرا ناكام ماندند؟ از همه مهم تر اين حق جامعه ماست كه بداند، اين موجود واقعى و تاريخى از زمان انعقاد نطفه اش تا به امروز كه سن و سالى از او گذشته است و پيرو فرتوت و خسته و ناكام به گذشته خويش نظر افكنده و در حسرت همه ى آن چيزهايى كه در جستجويش بود و به نام پروژه تجدد و ترقى به اين مردم القاء كرد مى سوزد، در طول حاكميت مطلقه مدرن خود چه دستاوردى براى جامعه ايران به ارمغان آورده است؟ جامعه ما وقتى مى تواند به پاسخ هاى حقيقى و تاريخى اين سوالات دست يابد كه نسبت به جوهر حقيقى و ذاتى جريان روشنفكرى آگاهى كافى داشته