چگونه مى توان ادعاى روشنگرى و عقل گرايى اين جريان را باور كرد در حالى كه به ميزان ساموئل گرين ويلر بنجامين كه در عصر قاجاريه ازينگه دنيا به ايران آمده بود و مدت زيادى هم در اين كشور حضور نداشت، شعور درك نوزايى، تحول و تجدد ايرانيان در عصر صفوى را نداشته باشند؟ آيا اينها نديدند آن اثرات، صنايع، دستاوردها و تحولاتى را كه بنجامين مدعى است. وقتى شخص اشياء مختلفه را كه به دست صنعت كاران آن زمان مزين گشته مى بيند از سليقه و تتبع آنها در حيرت مى ماند. شخص تصور مى كند كه صانعين اين نفايس، ابناى ملت قديمى نبوده اند بلكه ملت جديدى بوده كه با ذوق و شوق تمام پا به ميدان نهاده مى خواسته اند براى هيجان خيالات و كثرت شوق خود عرصه پيدا كنند. شخص وقتى مى خواهد از آثار و بقاياى اين عصر يا ترقى صنايع ايران شرح دهد يا از حالات مخصوصه ى مختلفه ى آن ها بعضى را ذكر كند به ترديد و تأمل مى افتد كه از كجا شروع نمايد. بنجامين اين اظهارات را بى ترديد براى خوشايند ايرانيان آن هم در عصر قاجاريه كه هنوز مطامعى براى آمريكائيان در اين كشور وجود ندارد نگفته است. او آدم دنيا نديده اى هم نبود كه مقهور جامعه عقب نگه داشته شده قاجاريه شود. او چيزى را در اين كشور ديد كه قبل از او هم ديده شده.