در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نزديك به دويست سال است به ما القا مى كنند، اتوپيا و آرمانشهر پايان تاريخ، مدرنيته و ليبراليسم غربى است. غرب به منزله ى استانداردى است كه بايد نشان آن بر سياست، اقتصاد، فرهنگ، دين، تعليم و تربيت، ايدئولوژى، جهان بينى، فلسفه، علم، عقل، عشق، هنر و همه ى محصولات عقل بشرى زده شود و محصولاتى كه فاقد نشان استاندارد مدرنيته باشد محلى از اِعراب ندارد. در نتيجه، نزديك به دويست سال است كه به ما القاء مى كنند باب عقل، تعطيل و تفكر مسدود است. نردبان تجربه ى بشرى بامدرنيته به پله هاى آخر رسيده است و ديگر چيزى فراتر از محصولات مدرن در حوزه انديشه، سياست، هنر و اخلاق وجود ندارد. اگرچه اين القائات تا قبل از وقوع انقلاب اسلامى در ايران و تاسيس نظام جمهورى اسلامى، سرنوشت محتوم جوامع عقب مانده تلقى شده و همه تلاش مى كردند با اجراى يكى از مدل هاى رشد و توسعه كه در كارخانجات مونتاژ تفكر غربى نشان استاندارد را دريافت كرده بودند خود را به دروازه تمدن بزرگ برسانند. اما، انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ايران خط بطلانى بر چنين انديشه هايى بود. انديشه هايى كه با شعار به ظاهر ابطال پذيرى عقل و علم مدرن، نزديك به دويست سال سلطه ى ابطال ناپذير خود را بر تار و پود افكار و انديشه هاى عقل ايرانى گسترده و امكان هرگونه تفكر را از جامعه ى ايرانى سلب كرده بود. روح جهان و ابطال ناپذير مدرنيته و مدرنيسم، با انقلاب اسلامى در همه ى حوزه هاى تفكر بشرى به چالش كشيده شد و زنجيرهاى تقليد يكى پس از ديگرى گسسته گرديد.