در حسرت تجدد و ترقی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ايدئولوژيى كه اراده معطوف به مرجعيت و ولايت مطلق علم فرنگى داشت. اين ايدئولوژى كه در كوران تحولات بنيان افكن اروپا از آغاز عصر نوزايى تا قرن نوزدهم، در اتوپياهاى استاندارد شده انديشه ى ترقى به شكل الگوهاى رشد، توسعه، ترقى، نوسازى و مفاهيمى شبيه به اين ها به ساحل آرامش رسيده بود. داعيه ى تسخير جهان و جهانى شدن را داشت و شعاع شعار جهانى شدن آن نيز به ايران رسيد. اگر جامعه ى ايرانى به عنوان يكى از مبادى مهم تمدن، نيازى به بازنگرى در علل انحطاط و ضرورت نوزايى، دگرگونى و تغيير در ساختار ناكارآمد نظام سياسى و اجتماعى خود داشت، به فتواى عقل و معرفت، بايد به اصول اوليه و اصالت هاى خود باز مى گشت، يعنى همان نگرشى كه اروپا و بعد دنياى غرب را دگرگون كرده بود، براى دگرگونى طبيعى و تاريخى ايران ضرورى بود، اما در موج اول مطلقاً و در موج دوم در مقاطع آغازين آن چنين فكرى به انديشه نخبگان جامعه خطور نكرد و نهالى كه مى توانست آزادانه و به طور طبيعى تبديل به درخت پر بارى شود در تارهاى عنكبوت تقليد و تجددطلبى و ترقى خواهى مقلدانه اسير مى شود. تجددطلبى مقلدانه ميرزا ملكم خان، نتايج زيانبارى در حوزه فكر اجتماعى، انديشه ى سياسى و پيشرفت علمى، فنى و اقتصادى براى ايران به ارمغان آورد. كمترين اثرات مخرب اين روش و بينش، انعقاد قراردادهاى اقتصادى و سياسى بنيان افكن در تاريخ تحولات دوران معاصر است كه تحت عنوان قراردادهاى استعمارى از آن ياد مى كنند.