نکته ها: - امام خمینی (ره)، ساده زیستی و مسأله شأن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی (ره)، ساده زیستی و مسأله شأن - نسخه متنی

احمد عابدینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نـکـتـه: (لايـق بـه حال) با (عادت) هميشه همگون نيستند. چه بسا کاري شايسته به حال او باشد, ولي چون عادت ندارد, برايش سخت باشد.

صاحب جواهر عبارت خود را با متن شرايع در آميخته و نوشته است.

(وکيف کان ف (من يقدر علي اکتساب ما يمون نفسه وعياله) علي وجه يليق بـحـاله (لاتحل له لانه کالغني وکذا ذوالصنعه) اللأقه بحاله التي تقوم بذلک کالتجاره والحياکه ونحوهما بلاخلاف معتد به اجده في الاخير.)44

و بـه هر حال کسي که قدرت بر اکتساب کاري که خود و عيالش را بر وجهي که لايق به حال اوست آذوقه دهد, دارد, زکات براي او حلال نيست زيرا او هـمانند غني است و همچنين صنعت گري که صنعت لايق به حال او باشد نظير تـجـارت, بـافـنـدگي و مانند آن[ فقير نيست] بدون اين که اختلاف قابل اعتنايي در دومي بيابم.

نکته ها:

1. از عـبارت صاحب جواهر به خوبي روشن مي شود, در مطلب اول که مربوط بـه شان بود اجماع و نبود خلاف وجود ندارد; زيرا محقق دو مطلب را ياد کـرد: نخست: کسي که قدرت بر کار و کسب دارد.... دوم: کسي که صنعت گر است.

مطلب نخست را محقق استدلال کرده که: او, همانند غني است و صاحب جواهر از کـنار آن گذشته و دومي را محقق دليل نياورده و صاحب جواهر درباره آن نـوشـته است: (اختلاف در خور اعتنايي در دومي نمي يابم, بلکه ممکن است اجماع بر آن تحصيل کرد...)

2. عـبارت صاحب مدارک از بود و نبود اجماع خالي است. تنها در ابتداي عـبارتش ادعاي شهرت کرده, ولي به قرينه روايتي که نقل کرده معلوم مي شود که آن شهرت, مربوط به صنعت گر است, نه توانايي بر کسب و کار.

3. عبارتي که از صاحب مدارک نقل شد, داراي دو کلمه به ظاهر ناسازگار اسـت; زيـرا از يـک سـو مـي نويسد: (کونهما لأقين بحاله) کسب و صنعت شـايـسته به

حال او باشند. و از سويي مي گويد: (لما في التکليف بغير معتاد من حرج); زيرا در تکليف به کاري که عادت ندارد تنگنا و دشواري لازم مـي آيـد. روشن است که هر کار شايسته به حالي را انسان بر انجام آن عادت ندارد و همه کارهايي که انسان به آنها عادت کرده, شايسته به حـال او نـيست. بله, به طور معمول کارهايي را که کسان عادت کرده اند که انجام دهند آن کارها را شايسته و سازوار به حال خود مي دانند, در حـالي که کارهاي بيش تري نيز هست که توان انجام آن را دارند, شايسته شـان آنـها نيز هست, ولي چون عادت نکرده اند, براي آنان حرجي و ضرري است. بنابراين, از استدلال و کلمه (معتاد) مي توان گفت که مراد او از لأـق بـه حـال هـمـان کـاري است که به آن عادت کرده است, نه کاري که مناسب شان او باشد.

/ 74