انسان کامل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسان کامل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سالك حتما بايد مدتي سرگينهاي حيوانات را جمع كند ، كناسي كند و يا كارهائي بدتر از اينها را انجام دهد براي اينكه نفسش كشته شود ، كه اسلام اينها را اجازه نمي دهد . ابراهيم ادهم كه از مشايخ تصوف است مي گويد ( 1 ) : من در عمرم هيچوقت به اندازه سه موضع خوشحال نشدم .

يكي آنكه وقتي مريض بودم و در مسجدي افتاده بودم و نمي توانستم بلند شوم ، خادم مسجد آمد و گداها و فقيرها را كه خوابيده بودند ، بلند كرد . به من هم كه رسيد [ با عتاب ] گفت : بلند شو ! و چند لگد با پايش به من زد ، و من هم نمي توانستم بلند شوم . همه رفتند و من تنها بودم .

بعد خادم پايم را گرفت و مثل يك لاشه مرا از مسجد بيرون انداخت . خيلي خوشحال شدم چون ديدم اين نفس در اينجا دارد حسابي كوبيده و ذليل و خوار مي شود . مورد دوم اينكه يك وقت همراه عده زيادي سوار كشتي بوديم . دلقكي در اين كشتي بود كه براي سرگرمي اهل كشتي دلقك بازي مي كرد و قصه مي گفت و مردم را مي خنداند . يكدفعه گفت : بله در فلان جا به جنگ كفار رفته بوديم و چنين و چنان مي كرديم و بعد يك كافر كثيفي در آنجا بود و من رفتم و ريش او را گرفتم و كشيدم . آن دلقك در مجلس نگاه كرد چون آدمي مي خواست كه او را به اصطلاح ، سوژه خودش قرار دهد از من پست تر كسي را پيدا نكرد ، آمد ريش مرا گرفت و كشيد و مردم خنديدند اينجا هم خيلي

1 نقل من در اينجا از ابن ابي الحديد است . ابراهيم ادهم ، اول شاهزاده بود بعد فرار كرد و در حال تنهائي زندگي كرد و مشغول سلوك و مجاهده با نفس شد .

/ 202