ناقص بودن معني شعر سعدي سعدي مي گويد : - انسان کامل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسان کامل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
s

او شريكيم و او ، ما و شما هر دو را دربر مي گيرد . من كه پيغمبرم نمي توانم بگويم [ خدا ] ، خداي من است و خداي تو مسيحي نيست ، خداي تو يهودي نيست ، خداي تو زردشتي نيست ، خداي تو بت پرست نيست ، خداي اين سنگ نيست ، خداي اين آب و هوا نيست ، او خداي همه است و به همه چيز تعلق دارد و اگر انسان به او تعلق پيدا كند ، تعلق به يك امر محدود پيدا نكرده است كه " من سا " و " مرز ساز " باشد . او ديگر پول نيست كه اگر من به او تعلق داشته باشم و [ يا ] توبه او تعلق داشته باشي جنگ در بگيرد ، حقيقتي است كه مي تواند در آن واحد همه را در خودش جمع كند . بيائيد همه " ما " شويم ، اما به چه وسيله ؟ به وسيله يك ايمان ، به وسيله يك ايده ، به وسيله يك كلمه : خدا . بيائيد " ما " بشويم ، اما اول بايد همه " او " بشويم . وقتي كه " او " شديم ، يعني اين منيتها در مقابل " او " از بين رفت و همه يكرنگ شديم و " او " شديم ، آن وقت است كه مي توانيم همه ، " ما " باشيم . تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم بيائيد به سوي كلمه و حقيقتي كه بين ما و شما متساوي است . اگر پيغمبر اسلام ( ص ) مثلا پيشنهاد كند كه بيائيد همه زبان عربي را ياد بگيريم تا همه ، " ما " شويم ، آن كسي كه زبانش فارسي است مي گويد : چرا عربي ؟ همه فارسي را ياد بگيريم . يك فرانسوي مي گويد : چرا عربي ؟ آن زبان ، فرانسه باشد . زبان عربي نمي تواند چيزي باشد كه همه مردم در او مساوي باشند . زبان عربي و فارسي و تركي و فرانسوي و . . . هر كدام به يك ملتي اختصاص دارد . خيلي چيزهاي ديگر هم همينطور است . ولي آن حقيقتي كه مال همه است و مال هيچكس هم نيست خداي ماست ، آن حقيقت كلي و آن كسي كه همه ما را آفريده است ، آن كسي كه عالم را خلق كرده و بازگشت عالم به سوي اوست . بيائيد همه به سوي او بشتابيم " تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم تنها او را پرستش كنيم و شريكي هم براي او قرار ندهيم .

بعد مي فرمايد : و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله " وقتي كه به سوي " او " رفتيم و " او " شديم ، آن وقت " ما " مي شويم و تنها آن وقت است كه مي توانيم " ما " باشيم . [ در اين هنگام ]
بعضي ، بعضي ديگر را رب خود ( يعني خداي خود ) انتخاب نكند ، صحبت آقائي و نوكري هم از ميان برود ، صحبت استثمارگر و استثمار شده از بين برود ، صحبت بالا و پائين از بين برود ولي به شرطي كه از آنجا شروع كنيم : " تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله " اين است كه قرآن طرفدار " ما " بوده است و هميشه دم از " ما " مي زند .

در نماز ، بعد از آنكه خدا را حمد و ستايش مي كنيم : " الحمد لله رب العالمين " خدا را مخاطب قرار مي دهيم . من تنها دارم نماز مي خوانم و نماز من فرادي است . مي خواهم بگويم خدايا تو را پرستش مي كنم و از تو كمك مي خواهم ولي اينطور مي گويم : " اياك نعبد و اياك نستعين " خدايا " ما " فقط تو را پرستش مي كنيم و " ما " فقط از تو ياري مي جوئيم . نمي گوئيم " من " فقط تو را پرستش مي كنم . در آخر نماز هم مي گوئيم : السلام علينا وعلي عبادالله الصالحين .

ناقص بودن معني شعر سعدي سعدي مي گويد :




  • بني آدم اعضاي يكديگرند
    كه در آفرينش زيك گوهرند
    چو عضوي به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو كز محنت ديگران بي غمي
    نشايد كه نامت نهند آدمي



  • كه در آفرينش زيك گوهرند
    چو عضوي به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو كز محنت ديگران بي غمي
    نشايد كه نامت نهند آدمي
    نشايد كه نامت نهند آدمي



اين شعر سعدي كه در سطح بسيار عالي تشخيص داده شده است و به حق هم تشخيص داده شده است عين ترجمه يك حديث نبوي است ، منتها كمي ناقص است و به كمال اصل حديث نيست . حديث نبوي اين است " مثل المؤمنين في تواددهم و تراحمهم كمثل الجسد اذا اشتكي بعض تداعي له سائر اعضاء جسده بالحمي والسهر " مثل اهل ايمان در توادد ( دوستي متقابل ) و در تراحم ( مهرباني متقابل ) مثل اعضاي يك پيكر است .

آيا وقتي عضوي از اعضاي يك پيكر به درد آيد ، ساير اعضاء راحت مي خوابند و مي گويند آن عضو هرچه مي خواهد درد بكشد ، بكشد ؟ يا عضوهاي ديگر با او همدردي مي كنند ؟ پيغمبر مي فرمايد ساير اعضاء به دو وسيله با اين عضو همدردي مي كنند : يكي به وسيله تب و ديگر به وسيله بيخوابي . اعضاي ديگر نمي خوابند و دائما در تب و تابند . مثلا ناراحتي در روده پيدا شده و يا يك كانون چركي در كبد پيدا شده ولي دست هم نمي خوابد ، سر هم نمي خوابد ، قلب هم نمي خوابد ، اصلا بدن استراحت نمي كند ، چون يك عضو به درد آمده است . تب ، عكس العمل همه بدن در مقابل ناراحتي اي است كه در يك عضو پيدا شده است. و لي پيغمبر توجه به يك نكته دارد . وقتي مي فرمايد [ مثل مؤمنين ] مثل يك پيكر است توجه دارد كه پيكر ، روح مي خواهد . يك روح بايد وجود داشته باشد تا همه اعضاء را " او " كرده باشد و بعدا " ما " شده باشند . آيا اگر جسد مرده باشد و شما يك عضو را قطعه قطعه كنيد ، ساير اعضاء حس مي كنند ؟ نه ، چون روح وجود ندارد . اين روح است كه همه مؤمنين را يكي كرده است . چون اينها در آن روح يكي هستند ، " ما " شده اند و با يكديگر همدردي دارند . آن روح ، ايمان است ، همان " كلمة سواء بيننا و بينكم " است . چون مؤمنين ايمان دارند و " كلمه سواء بيننا و بينكم " بر آنها حكمفرماست ، " من " هاي آنها " او " شده است و طبعا همدل و همدرد هستند . اما انسانها بدون " كلمه سواء " اينطور نيستند . پيغمبر فرمود مؤمنين ، يعني آنها در يك روح شريكند و آنها كه " كلمة سواء بيننا و بينكم " بر آنها حكمفرماست . سعدي اشتباه كرده كه گفته است " بني آدم اعضاي يكديگرند
" . بني آدم تا آن " كلمة سواء بيننا و بينكم " نباشند ، هرگز اعضاي يك پيكر نمي توانند باشند و نيستند . دروغ است كه بني آدم اعضاي يكديگرند . آيا آمريكائيها و ويتناميها بني آدم هستند يا نيستند ؟ اگر بگوئيم ويتناميها بني آدمند و آمريكائيها بني آدم نيستند يا بالعكس ، كه درست نيست . نه ، هر دو بني آدمند ولي دروغ است كه بني آدم اعضاي يك پيكرند . بني آدم هرگاه يك روح و يك ايمان بر آنها حاكم شد ، يعني وقتي كه " من " هاي ايشان در يك " او " حل شد ، در يك ايمان حل شد و " من " برايشان باقي نماند ، با يكديگر همدردي دارند . در آن وقت است كه :





  • چو عضوي به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار



  • دگر عضوها را نماند قرار
    دگر عضوها را نماند قرار



پس در اين مكتب ، يك اشتباه درباره انسان كامل اين است كه همه ارزشها جز يك ارزش فراموش شده است و آن هم ارزش " ما " بودن است . اين " ما بودن " حرف درستي است ، يعني اگر انساني " من " او تبديل به " ما " نشده باشد انسان كامل نيست ، اما اينكه خيال كنيد به صرف اينكه " من " انسان تبديل به " ما " شد ، كامل شده است ، دروغ است . [ " ما " شدن ] يكي از خطوط سيماي انسان كامل است نه تمام خطوط سيماي آن . اشتباه ديگرشان اين است كه خيال كرده اند آن چيزي كه " من " ها را " ما " كرده است ، مالكيتهاي اختصاصي است و اگر مالكيت اختصاصي را از بين برديم و مالكيت اشتراكي حاكم شد ، ديگر " من " ها " ما " شده است و هيچكس احساس " منيت " نمي كند .

داستان شتر و روباه

چندين سال پيش داستاني را در مجله اي خواندم . افسانه اي ساخته بودند كه روزي يك شتر و يك روباه با هم رفيق شدند . روباه به شتر پيشنهاد كرد كه بيا يك زندگي اشتراكي داشته باشيم و اين زندگي اختصاصي و مالكيت اختصاصي را الغاء كنيم و با يكديگر دوست و متحد باشيم و حتي يكديگر را " رفيق " صدا بزنيم . من به تو مي گويم " رفيق شتر " و تو هم به من بگو " رفيق روباه " ، صحبت " من " در كار نباشد . حتي من هيچوقت بعد از اين نمي گويم " بچه من " ، مي گويم " بچه ما " و تو هم به كره شترت ديگر نگو " كره شتر
من " ، بگو " كره شتر ما " . بيا " من " را به كلي از بين ببريم و تبديل به " ما " كنيم . من بعد از اين به پالان تو مي گويم " پالان ما " و تو هم به دم من بگو " دم ما " و اساسا ديگر مني در كار نباشد . شتر بيچاره هم باور كرد ، مدتي با هم زندگي اشتراكي كردند تا اينكه حادثه اي پيش آمد : روباه چند روزي شكاري گيرش نيامد . يك روز در حالي كه عصباني و ناراحت بود ، به خانه اشتراكي آمد ولي روده بزرگش داشت روده كوچكش را از گرسنگي مي خورد . چشمش به كره شتر افتاد . او را به گوشه اي برد و دريد و شكمي از عزا درآورد .

شتر كه برگشت ، سراغ بچه اش را گرفت . روباه اظهار بي اطلاعي كرد و گفت : نمي دانم . شتر دنبال بچه اش گشت تا لاشه اش را پيدا كرد . بي تاب شد و به سرش مي زد كه چه كسي بچه من را چنين كرده است . تا شتر گفت " بچه من " ، روباه گفت : تو هنوز تربيت نشده اي كه مي گوئي بچه من ؟ ! بگو " بچه ما " ! وقتي " من " اينطور بخواهد تبديل به " ما " بشود ، شكل " روباه و شتر " را پيدا مي كند . پس اين مكتب هم در مورد انسان كامل ، مكتب كاملي نيست . در اين مكتب فقط به يك ارزش آن هم به طور ناقص توجه شده است .

اجمال نظر اگزيستانسياليسم

مكتب ديگري را در آخر اين جلسه به طور خلاصه عرض مي كنم و تفصيلش را در جلسه بعد بيان خواهم كرد . اين مكتب ، امروز خيلي رايج است و مي توان گفت از نظر ارزشهاي انساني و از نظر خطوطي كه براي انسان كامل ترسيم مي كند ، نقطه مقابل سوسياليزم است . در مكتب سوسياليزم بيشتر به جنبه هاي اجتماعي توجه شده است . از نظر سوسياليزم ، انسان آن وقت انسان كامل است كه بين همه انسانها تساوي و برابري و وحدت برقرار باشد . " مالكيت اشتراكي " را هم كه مي گويند ، [ حاكي از ] توجه به جنبه هاي جمعي است . در اين مكتبي كه مي خواهم عرض كنم به ارزشهائي توجه شده است كه بيشتر جنبه فردي دارد نه جنبه اجتماعي : مسئله آزادي اراده ، مسئله آزادي انديشه ، مسئله حاكميت و استقلال يك فرد نسبت به خود ، بيشتر تكيه اين مكتب روي اين مسائل است . مي گويد انسان كامل انساني است كه " من " او از هر جبري آزاد باشد ، تحت تأثير هيچ قدرتي نباشد ، آزاد مطلق زندگي كند ، اراده اش آزاد باشد . در واقع ملاك اساسي انسانيت در اين مكتب ، " آزادي " است و اگر " آگاهي " هم مي گويند مقدمه آزادي است . مي گويند انسان كامل يعني انسان آزاد و هرچه انسان ، آزادتر باشد كاملتر است ، هرچه تحت تأثير عوامل ديگر قرار گيرد ، از انسانيت او كاسته شده است . حتي در اين مكتب معتقدند ايمان و اعتقاد به خدا و بندگي خدا ، انسانيت انسان را نقض مي كند ، چون انسان را وادار مي كند در مقابل خدا تسليم باشد ، و بندگي نسبت به خدا و در مقابل خدا ، آزادي را از انسان سلب مي كند چون كمال انساني در آزادي است و انسان كامل ، انساني است كه از همه چيز آزاد باشد ، [ پس ] حتي بايد از قيد مذهب آزاد باشد . حافظ ما مي گويد :




  • غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
    زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است




  • زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است


    زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است




>
اگر كسي در زير اين چرخ كبود پيدا شود كه به هيچ چيزي وابستگي و تعلق نداشته باشد ، او كامل است . مگر تعلق خاطر به ماه رخساري كه خاطر همه غمها به مهر او شاد است
يا در جاي ديگري مي گويد :




  • فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
    بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم



  • بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
    بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم



مكتب اگزيستانسياليسم مي گويد : نه ، " بنده عشقم " هم غلط است ، بايد بگويد از هر دو جهان آزادم و از عشق هم آزادم ، و حتي از تعلق خاطر به ماه رخساري . انسانيت يعني آزادي و آنچه كه آزادي اقتضا مي كند ، انسانيت يعني تمرد و عصيان ، در مقابل همه چيز عاصي بودن و تسليم هيچ چيز نبودن . در جلسه بعد انشاءالله درباره اين مكتب به تفصيل بحث خواهم كرد . و لا حول و لا قوش الا بالله العلي العظيم

13 نقد و بررسي نظريه مكتب اگزيستانسياليسم

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، باري الخلائق أجمعين ، والصلوش والسلام علي عبدالله ورسو له ، و حبيبه و صفيه ، وحافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا أبي القاسم محمد واله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم " يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوالله ان الله خبير بما تعملون 0 و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون " ( 1 ) در آخر عرايض جلسه گذشته به يك مكتب ديگر و در واقع به جديدترين مكتب امروز ، و نظريه آن درباره انسان كامل اشاره كرديم .

اين مكتب معيار كمال انساني و در واقع جوهر انسان و ارزش ارزشهاي انسان را آزادي مي داند و معتقد است كه انسان تنها موجودي است كه در اين عالم ، آزاد آفريده شده است ، يعني محكوم هيچ جبر و هيچ ضرورت و هيچ تحميلي نيست و به تعبيري كه قدماي ما مي كردند انسان در عالم خلقت ، يك موجود مختار است و نه يك

1 سوره حشر ، آيات 18 و . 19

/ 202