عدم انحصار عوامل " من ساز " در مالكيت
از طرف ديگر [ در جواب سوسياليسم ] مي گويند آنچه كه بشر مي خواهد همه از قبيل امور اقتصادي نيست تا وقتي مالكيت را اشتراكي كرديم يكدفعه " من " ، " ما " بشود . يك قسمت از زندگي ، امور اقتصادي است كه مالكيت در آنجا مطرح است .قسمتهاي زياد ديگري داريم كه مربوط به امور اقتصادي و مالكيت نيست ، مثل " پست " و يا " زن " . " پست " و " زن " دو چيزي هستند كه ارزش آن دو براي بشر از امور اقتصادي اگر بيشتر نباشد كمتر نيست . گاهي مي شود كه انسان حاضر است پول و ثروت و هر چه دارد در راه يك زن خرج كند و يا پول و ثروتش را براي بدست آوردن يك مقام بسيارعالي اجتماعي كه در آن شهرت دنيايي هست خرج كند . اينها را چه مي كنيد ؟ آيا مي شود همه زنها را روي هم ريخت و از آنها يك عده زن قالبي ساخت كه همه مساوي [ و عين ] يكديگر باشند ؟ اگر مسئله اشتراك جنسي نيست كه الان هم در هيچ كشور كمونيستي نيست بالاخره در خانه يكي ، زن زيبا و در خانه ديگري يك زن بد گل وجود دارد . اين مسئله باز " من ساز " است . مقامات چطور ؟ اگر فرض كنيم ( كه تازه اين يك فرض است و حقيقت ندارد ) آن كسي كه در رأس يك كشور سوسياليستي قرار گرفته است ، از نظر تغذيه و مركوب با بقيه مردم يكسان است ، مثلا نخست وزير فلان كشور سوسياليستي از نظر استفاده از مواهب اقتصادي با فلان كارگري كه در فلان كارخانه يا مزرعه كار مي كند
در يك حد هستند و از نظر غذا و آسايش و اتومبيل يكجور هستند و فرضا نخست وزير چ ين از رئيس جمهور آمريكا هديه اي قبول نمي كند و به آن هديه افتخار هم نمي كند ، با فرض همه اينها آيا او كه در پست نخست وزيري زندگي مي كند و هر روز صدها عكس از او در روزنامه ها منتشر مي شود و روزي دهها بار اسم او در راديوهاي دنيا برده مي شود و بارها فيلم او را در تلويزيون مي بينند ، با آن كارگر فراموش شده در ته كارخانه ، يكجور از مواهب برخوردارند ؟ نه ، اين طور نيست . بالاخره آن مقام ، از مواهب اين پست استفاده مي كند نه ديگري .نمي شود اينها را به حالت اشتراكي درآورد ، نمي شود پست آن كارگر را با پست آن نخست وزير روي هم بريزند و بين آنها تقسيم كنند . خواه ناخواه رهبري حزب به يك نفر اختصاص پيدا مي كند و معاونت حزب به يك نفر ديگر و سمت مدير كلي به فرد ديگر ، و در
آخر يك عده در ته ته قرار مي گيرند . پستهاي اداري هم همين طور است . پس براي اينكه " من " تبديل به " ما " شود كافي نيست كه مالكيتهاي اختصاصي از بين برود و ما ديديم كه در جاهائي كه مالكيتهاي اختصاصي از بين رفت ، " من " تبديل به " ما " نشد ، جنگها و نزاعها و تصفيه ها در داخل آنها مي شود و رقابتهاي داخلي [ صورت مي گيرد ] و حتي دو اردو و دو غول بزرگ اينها ( 1 ) با يكديگر در حال مبارزه هستند و براي اينكه همان نقطه مقابلشان را كه امپرياليسم است با خودشان رفيق كنند ، با هم مسابقه گذاشته اند ، اينها نشان مي دهد كه " من " ها تبديل به " ما " نشده است و اينها حرف است . درست است ، ما قبول داريم كه ناهمواريهاي مالكيت اثر فراواني در " من سازي " دارد و اختلافات زيادي با " ما سازي " دارد و لهذا اسلام به تعديل ثروت و مالكيتها عنايت فوق العاده دارد ولي مسئله اين است كه [ برطرف كردن اين ناهمواريها ] كافي نيست براي اينكه " من " ها تبديل به " ما " شود . بعد مي بينيم " ما " [ در بين آنها ] اسم است و لفظ است و حرف ، پاي احتياج كه به ميان بيايد ، مطلب از اين قبيل نيست . مكتب حقيقي در اينجا اين است كه اولا مسئله اينكه " من " بايد تبديل به " ما " شود يكي از شرايط انسان كامل است و ما اين را قبول داريم ، اما اينكه كسي خيال كند به صرف اينكه " من " انسان
1 [ چين و شوروي ] .