بیشترلیست موضوعات مقدمه 76 پسر حاتم 77 امتحان هوش 78 جويبر و ذلفا 79 يك اندرز 80 تصميم ناگهاني 81 : پول با بركت 82 گراني ارزاق 83 قرق حمام 84 مضيقه بي آبي 85 شكايت از روزگار 86 عتاب استاد 87 افطاري 88 شاگرد بزاز 89 اوضاع كواكب 90 ستاره شناس 91 گره گشايي 92 كداميك عابدترند ؟ 94 شاه و حكيم 95 توحيد مفضل 96 شتر دواني 97 نصراني تشنه 98 مهمانان علي 99 جذاميها 100 ابن سيابه 101 مهمان قاضي 102 حرف بقالها 103 پير و كودكان 104 پيام سعد 105 دعاي مستجاب 106 مصونيتي كه لغو شد 107 اولين شعار 108 دربارگاه رستم 109 فرار از بستر 110 برنامه كار 111 خوابي يا بيدار ؟ 112 كابين خون 113 پسرانت چه شدند ؟ 114 پند آموزگار 115 حق برادر مسلمان 116 حق مادر 117 محضر عالم 118 هشام و طاووس يماني 119 بازنشستگي 120 حتي برده فروش 121 خيار فروش 122 گواهي ام علاء 123 اذان نيمه شب 124 شكايت از شوهر 125 كارهاي خانه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
فكري و استنباطهاي جاهلانه و يك فلسفه غلط در زمينه مسائل اجتماعي اسلام بود . چه كسي غير از علي قادر بود در چنين جبهه اي وارد مبارزه شود . جنگ نهروان ضربت سختي بر خوارج وارد كرد كه ديگر نتوانستند آن طور كه انتظار مي رفت جايي براي خود در عالم اسلام باز كنند . مبارزه علي با آنها بهترين سندي بود براي خلفاء علي با آنها بهترين سندي بود براي خلفاء بعدي كه جهاد با اينها را مشروع و لازم جلوه دهند . اما باقيمانده خوارج دست از فعاليت بر نداشتند : سه نفر از اينان ، در مكه ، دور هم جمع شدند و به خيال خود به بررسي اوضاع عالم اسلام پرداختند ، چنين نتيجه گرفتند كه تمام بدبختيها و بيچارگيهاي عالم اسلام زير سر سه نفر است : علي ، معاويه و عمروبن العاص .علي همان كسي بود كه اينها ابتدا سرباز او بودند . معاويه و عمروبن العاص هم همانهايي بودند كه حيله سياسي و خدعه نظاميشان موجب تشكيل چنين فرقه خطرناك و بي باكي شده بود .اين سه نفر - كه يكي عبدالرحمن بن ملجم بود و ديگري برك بن عبدالله نام داشت و سومي عمروبن بكر تميمي - در كعبه با هم پيمان بستند و هم قسم شدند كه آن سه نفر را كه در رأس مسلمين قرار دارند در يك شب ، يعني در شب نوزدهم رمضان ( يا هفدهم رمضان ) بكشند . عبدالرحمن نامزد قتل علي و برك مأمور قتل معاويه و عمر و بن بكر متعهد كشتن عمرو بن العاص شد . با اين پيمان و تصميم از يكديگر جدا شدند و هر كدام به طرف حوزه مأموريت خود حركت كردند .عبدالرحمن به طرف كوفه - مقر خلافت علي ، - راه افتاد . برك به طرف شام ، مركز حكومت معاويه رفت و عمروبن بكر به جانب مصر ، محل فرماندهي عمروبن العاص ، روان شد . دو نفر از اينها ، يعني برك بن عبدالله و عمروبن بكر ، كار مهمي از پيش نبردند ، زيرا برك كه مأمور كشتن معاويه بود تنها توانست در آن شب معهود ضربتي از پشت سر بر سرين معاويه وارد كند كه آن ضربت با معالجه پزشك بهبود يافت . عمروبن بكر نيز كه قرار بود عمرو ابن العاص را به قتل برساند ، شخصا عمروبن العاص را نمي شناخت . اتفاقا در آن شب عمر و بيمار بود و به مسجد نيامد . شخص ديگري را به نام خارجه بن حذافه از طرف خود نايب فرستاد .عمرو بن بكر به خيال اينكه عمرو عاص همين است او را زد و كشت . بعد معلوم شد كه كس ديگري را كشته است . تنها كسي كه منظور خود را عملي كرد عبدالرحمن بن ملجم مرادي بود . عبدالرحمن وارد كوفه شد . عقيده و نيت خود را به احدي اظهار نكرد . مكرر در تصميم و رأي خود دچار تزلزل و ترديد گرديد و مكرر از تصميم خود منصرف شد ، زيرا شخصيت علي طوري نبود كه طرف هر اندازه شقي و قسي باشد به آساني بتواند خود را براي كشتن او حاضر كند .اما تصادفات كه در شام و مصر به نجات معاويه و عمروبن العاص كمك كرد در عراق طور ديگر پيش آمد و يك تصادف سبب شد كه عبدالرحمن را در تصميم خود جدي كند . اگر اين تصادف پيش نمي آمد عبدالرحمن از تصميم خطرناك خويش به كلي منصرف شده بود ، پاي عشق يك زن به ميان آمد . يكي از روزها عبدالرحمن به ملاقات يكي از هم مسلكان خود از خوارج رفت . در آنجا با قطام - كه دختر يكي از خوارج بود و پدرش در نهروان كشته شده بود - آشنا شد . قطام بسيار زيبا و دلربا بود . عبدالرحمن در نظر اول شيفته او شد و با ديدن قطام پيمان مكه را از ياد برد . تصميم گرفت بقيه عمر را با قطام به خوشي به سر برد و افكار خود را بكلي فراموش كند . عبدالرحمن از قطام تقاضاي ازدواج كرد . قطام تقاضاي او را پذيرفت ، اما وقتي كه قرار شد كابين خود را تعيين كند ضمن قلمهايي كه شمرد چيزي را نام برد كه دود از كله عبدالرحمن برخاست ، قطام گفت : " كابين من عبارت است از سه هزار درهم و يك غلام و يك كنيز و خون علي بن ابيطالب !