داستان راستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فكري و استنباطهاي جاهلانه و يك فلسفه غلط در زمينه مسائل اجتماعي اسلام بود . چه كسي غير از علي قادر بود در چنين جبهه اي وارد مبارزه شود . جنگ نهروان ضربت سختي بر خوارج وارد كرد كه ديگر نتوانستند آن طور كه انتظار مي رفت جايي براي خود در عالم اسلام باز كنند . مبارزه علي با آنها بهترين سندي بود براي خلفاء علي با آنها بهترين سندي بود براي خلفاء بعدي كه جهاد با اينها را مشروع و لازم جلوه دهند . اما باقيمانده خوارج دست از فعاليت بر نداشتند : سه نفر از اينان ، در مكه ، دور هم جمع شدند و به خيال خود به بررسي اوضاع عالم اسلام پرداختند ، چنين نتيجه گرفتند كه تمام بدبختيها و بيچارگيهاي عالم اسلام زير سر سه نفر است : علي ، معاويه و عمروبن العاص .

علي همان كسي بود كه اينها ابتدا سرباز او بودند . معاويه و عمروبن العاص هم همانهايي بودند كه حيله سياسي و خدعه نظاميشان موجب تشكيل چنين فرقه خطرناك و بي باكي شده بود .

اين سه نفر - كه يكي عبدالرحمن بن ملجم بود و ديگري برك بن عبدالله نام داشت و سومي عمروبن بكر تميمي - در كعبه با هم پيمان بستند و هم قسم شدند كه آن سه نفر را كه در رأس مسلمين قرار دارند در يك شب ، يعني در شب نوزدهم رمضان ( يا هفدهم رمضان ) بكشند . عبدالرحمن نامزد قتل علي و برك مأمور قتل معاويه و عمر و بن بكر متعهد كشتن عمرو بن العاص شد . با اين پيمان و تصميم از يكديگر جدا شدند و هر كدام به طرف حوزه مأموريت خود حركت كردند .

عبدالرحمن به طرف كوفه - مقر خلافت علي ، - راه افتاد . برك به طرف شام ، مركز حكومت معاويه رفت و عمروبن بكر به جانب مصر ، محل فرماندهي عمروبن العاص ، روان شد . دو نفر از اينها ، يعني برك بن عبدالله و عمروبن بكر ، كار مهمي از پيش نبردند ، زيرا برك كه مأمور كشتن معاويه بود تنها توانست در آن شب معهود ضربتي از پشت سر بر سرين معاويه وارد كند كه آن ضربت با معالجه پزشك بهبود يافت . عمروبن بكر نيز كه قرار بود عمرو ابن العاص را به قتل برساند ، شخصا عمروبن العاص را نمي شناخت . اتفاقا در آن شب عمر و بيمار بود و به مسجد نيامد . شخص ديگري را به نام خارجه بن حذافه از طرف خود نايب فرستاد .

عمرو بن بكر به خيال اينكه عمرو عاص همين است او را زد و كشت . بعد معلوم شد كه كس ديگري را كشته است . تنها كسي كه منظور خود را عملي كرد عبدالرحمن بن ملجم مرادي بود . عبدالرحمن وارد كوفه شد . عقيده و نيت خود را به احدي اظهار نكرد . مكرر در تصميم و رأي خود دچار تزلزل و ترديد گرديد و مكرر از تصميم خود منصرف شد ، زيرا شخصيت علي طوري نبود كه طرف هر اندازه شقي و قسي باشد به آساني بتواند خود را براي كشتن او حاضر كند .

اما تصادفات كه در شام و مصر به نجات معاويه و عمروبن العاص كمك كرد در عراق طور ديگر پيش آمد و يك تصادف سبب شد كه عبدالرحمن را در تصميم خود جدي كند . اگر اين تصادف پيش نمي آمد عبدالرحمن از تصميم خطرناك خويش به كلي منصرف شده بود ، پاي عشق يك زن به ميان آمد . يكي از روزها عبدالرحمن به ملاقات يكي از هم مسلكان خود از خوارج رفت . در آنجا با قطام - كه دختر يكي از خوارج بود و پدرش در نهروان كشته شده بود - آشنا شد . قطام بسيار زيبا و دلربا بود . عبدالرحمن در نظر اول شيفته او شد و با ديدن قطام پيمان مكه را از ياد برد . تصميم گرفت بقيه عمر را با قطام به خوشي به سر برد و افكار خود را بكلي فراموش كند . عبدالرحمن از قطام تقاضاي ازدواج كرد . قطام تقاضاي او را پذيرفت ، اما وقتي كه قرار شد كابين خود را تعيين كند ضمن قلمهايي كه شمرد چيزي را نام برد كه دود از كله عبدالرحمن برخاست ، قطام گفت : " كابين من عبارت است از سه هزار درهم و يك غلام و يك كنيز و خون علي بن ابيطالب !

/ 72