81 : پول با بركت
علي بن ابي طالب ، از طرف پيغمبر اكرم ، مأمور شد به بازار برود و پيراهني براي پيغمبر بخرد . رفت و پيراهني به دوازده در هم خريد و آورد . رسول اكرم پرسيد : " اين را به چه مبلغ خريدي ؟ " - " به دوازده درهم " . - " اين را چندان دوست ندارم ، پيراهني ارزانتر از اين مي خواهم ، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد ؟ " - " نمي دانم يا رسول الله " . - " برو ببين حاضر مي شود پس بگيرد ؟ " علي پيراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت . به فروشنده فرمود :- " پيغمبر خدا ، پيراهني ارزانتر از اين مي خواهد ، آيا حاضري پول ما را بدهي و اين پيراهن را پس بگيري ؟ " فروشنده قبول كرد و علي پول را گرفت و نزد پيغمبر آورد . آنگاه رسول اكرم و علي با هم به طرف بازار راه افتادند ، در بين راه چشم پيغمبر به كنيزكي افتاد كه گريه مي كرد . پيغمبر نزديك رفت و از كنيزك پرسيد : " چرا گريه مي كني ؟ " - " اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا براي خريد به بازار فرستادند ، نمي دانم چطور شد پولها گم شد . اكنون جرئت نمي كنم به خانه برگردم " . رسول اكرم چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود : - " هر چه مي خواستي بخري ، بخر ، و به خانه برگرد " . و خودش به طرف بازار رفت و جامه اي به چهار درهم خريد و پوشيد . در مراجعت برهنه اي را ديد ، جامه را از تن كند و به او داد .دو مرتبه به بازار رفت و جامه اي ديگر به چهارده درهم خريد و پوشيد و به طرف خانه راه افتاد . در بين راه باز همان كنيزك را ديد كه حيران و نگران و اندوهناك نشسته است ، فرمود : - " چرا به خانه نرفتي ؟ " - " يا رسول الله خيلي دير شده مي ترسم مرا بزنند كه چرا اين قدر دير كردي " . - " بيا با هم برويم ، خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت مي كنم كه مزاحم تو نشوند " . رسول اكرم به اتفاق كنيزك راه افتاد . همينكه به پشت در خانه رسيدند كنيزك گفت : " همين خانه است " رسول اكرم از پشت در با آواز بلند گفت : " اي اهل خانه سلام عليكم " . جوابي شنيده نشد . بار دوم سلام كرد ، جوابي نيامد . سومين بار سلام كرد ، جواب دادند . " السلام عليك يا رسول الله و رحمه الله و بركاته " . - " چرا اول جواب نداديد ؟ آيا آواز مرا نمي شنيديد ؟ " - " چرا همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شمائيد . " - " پس علت تأخير چه بود ؟ " - " يا رسول الله خوشمان مي آمد سلام شما را مكرر بشنويم ، سلام شما براي خانه ما فيض و بركت و سلامت است " . - " اين كنيزك شما دير كرده ، من اينجا آمدم از شما خواهش كنم او را مؤاخذه نكنيد " . - " يا رسول الله به خاطر مقدم گرامي شما ، اين كنيز از همين ساعت آزاد است . " پيامبر گفت : " خدا را شكر ، چه دوازده درهم پر بركتي بود ، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد " ( 1 ) .1. بحارالانوار ، جلد 6 ، باب - " مكارم اخلاقه و سيره و سننه " .