80 تصميم ناگهاني - داستان راستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

80 تصميم ناگهاني

وقتي كه به هارون الرشيد خبر دادند كه صفوان " كاروانچي " ، كاروان شتر را يكجا فروخته است و بنابراين براي حمل خيمه و خرگاه خليفه در سفر حج بايد فكر ديگري كرد سخت و شگفت ماند ، در انديشه فرو رفت كه فروختن تمام كاروان شتر ، خصوصا پس از آنكه با خليفه قرار داد بسته است كه حمل و نقل وسائل و اسباب سفر حج را به عهده بگيرد ، عادي نيست . بعيد نيست فروختن شتران با موضوع قرار داد با ما بستگي داشته باشد . صفوان را طلبيد و به او گفت : " شنيده ام كاروان شتر را يكجا فروخته اي ؟ " - " بلي يا اميرالمؤمنين ! " - " چرا ؟ " - " پير و از كار مانده شده ام ، خودم كه از عهده بر نمي آيم ، بچه ها هم درست در فكر نيستند ، ديدم بهتر است كه بفروشم " . - " راستش را بگو چرا فروختي ؟ " - " همين بود كه به عرض رساندم . " - " اما من مي دانم چرا فروختي ؟ حتما موسي بن جعفر از موضوع قرار دادي كه براي حمل و نقل اسباب و اثاث ما بستي آگاه شده و تو را از اين كار منع كرده ، او به تو دستور داده شتران را بفروشي . علت تصميم ناگهاني تو اين است " . هارون آنگاه با لحني خشونت آميز و آهنگي خشم آلود گفت : " صفوان ! اگر سوابق و دوستي هاي قديم نبود ، سرت را از روي تنه ات بر مي داشتم " .

هارون خوب حدس زده بود . صفوان هر چند از نزديكان دستگاه خليفه به شمار مي رفت و سوابق زيادي در دستگاه خلافت خصوصا با شخص خليفه داشت . اما او از اخلاص كيشان و پيروان و شيعيان اهل بيت بود . صفوان پس از آنكه پيمان حمل و نقل اسباب سفر حج را با هارون بست ، روزي با امام موسي بن جعفر عليه السلام ، برخورد كرد ، امام به او فرمود : " صفوان همه چيز تو خوب است جز يك چيز " . - " آن يك چيز چيست يا ابن رسول الله ؟ " - " اينكه شترانت را به اين مرد كرايه داده اي ؟ " - " يا ابن رسول الله من براي سفر حرامي كرايه نداده ام . هارون عازم حج است ، براي سفر حج كرايه داده ام . بعلاوه خودم همراه نخواهم رفت ، بعضي از كسان و غلامان خود را همراه مي فرستم " . - " صفوان ! يك چيز از تو سؤال مي كنم . " . - " بفرماييد يا ابن رسول الله . " . - " تو شتران خود را به او كرايه داده اي كه آخر كار كرايه بگيري . او شتران تو را خواهد برد و تو هم اجرت مقرر را از او طلبكار خواهي شد . اين طور نيست ؟ " . - " چرا يا ابن رسول الله " . - " آيا آن وقت تو دوست نداري كه هارون لااقل اين قدر زنده بماند كه طلب تو را بدهد ؟ ! " . - " چرا يا ابن رسول الله " . - " هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد ستمگران باقي بمانند ، جزء آنها محسوب خواهد شد . و معلوم است هر كس جزء ستمگران محسوب گردد ، در آتش خواهد رفت " . بعد از اين جريان بود كه صفوان تصميم گرفت يكجا كاروان شتر را بفروشد ، هر چند خودش حدس مي زد ممكن است اين كار به قيمت جانش تمام شود ( 1 ) .

1. سفينه البحار ، ج 2 ، ماده " ظلم " .

/ 72