داستان راستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسول اكرم وارد شد ، ام علاء همان وقت رو كرد به جنازه عثمان و گفت : " رحمت خدا شامل حال تو باد اي عثمان ، من اكنون شهادت مي دهم كه خداوند تو را به جوار رحمت خود برد " . تا اين كلمه از دهان ام علاء خارج شد ، رسول اكرم فرمود : - " تو از كجا فهميدي كه خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد ؟ ! " - " يا رسول الله ! من همين طوري گفتم و گرنه من چه مي دانم " . - " عثمان رفت به دنيايي كه در آنجا همه پرده ها از جلو چشم برداشته مي شود . و البته من درباره او اميد خير و سعادت دارم . اما به تو بگويم ، من كه پيغمبرم درباره خودم يا درباره يكي از شما اين چنين اظهار نظر قطعي نمي كنم " . ام علاء از آن پس درباره احدي اين چنين اظهار نظر نكرد ، درباره هر كس كه مي مرد اگر از او مي پرسيدند ، مي گفت : " فقط خداوند مي داند كه او فعلا در چه حالي است " . پس از مدتي كه از مردن عثمان گذشت ، ام علاء او را در خواب ديد در حالي كه نهري از آب جاري به او تعلق داشت . خواب خود را براي رسول اكرم نقل كرد . رسول اكرم فرمود : " آن نهر عمل او است كه همچنان جريان دارد " ( 1 ) .

1. صحيح بخاري ، جلد 9 ، ص 48 ، و اسدالغابه ، جلد 5 ، صفحه 604.

/ 72