داستان راستان جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
اين موضوع كه زني خون كسي را كابين خويش معين كند ، آن هم خون علي ، آن قدر حيرت انگيز و شگفت آور بود كه موضوع بحث شعرا واقع شد و يكي از شعرا در آن
عبدالرحمن گفت : " پول و غلام و كنيز هر چه بخواهي حاضر مي كنم ، اما كشتن علي كار آساني نيست ، مگر ما نمي خواهيم با هم زندگي كنيم ؟ چگونه بر علي دست يابم و او را بكشم و بعد هم خودم جان به سلامت بيرون ببرم " . قطام گفت : " مهر من همين است كه گفتم ، علي را در ميدان جنگ نمي توان كشت ، اما در حال عبادت مي توان غافلگير كرد . اگر جان به سلامت بردي يك عمر با هم به خوشي و كامراني به سر خواهيم برد ، و اگر كشته شدي اجر و پاداشي كه نزد خدا داري بهتر و بالاتر است . بعلاوه من مي توانم افراد ديگري را با تو همدست كنم كه تنها نباشي " . عبدالرحمن كه سخت در دام عشق قطام گرفتار بود و اين عشق سركش دوباره او را به همان مسير سوق مي داد كه كينه توزيها و انتقام جوييهاي قبلي او را به آنجا كشيده بود ،