جنگ بر در خانه عثمان - ترجمه الغدیر جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 18

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


جنگ بر در خانه عثمان

ابن سعد از قول ابى حفصه

- آزاد شده مروان بن حكم

- مينويسد:" روز جنگ بر در خانه عثمان، مروان بن حكم پيش آمده سرود رزمى خوانده ميگفت: چه كسى به مبارزه من ميايد؟عروه بن شييم بن بياع ليثى به نبردش آمده شمشيرى بر پس گردنش زد تا بروى در غلتيد. عبيد بن رفاعه بن رافع باكاردى پيش آمد تا سر او را ببرد. مادر مروان كه او را شير داده بود يعنى فاطمه از قبيله ثقيف كه مادر بزرگ ابراهيم بن عربى فرماندار يمامه است

- دويده به او گفت: اگر ميخواستى او را بكشى كشتى، ديگر به گوشتش چكار دارى كه ميخواهى او را تكه تكه كنى؟ عبيد بن رفاعه از او خجالت كشيد و مروان را بهمان حال رهاكرد. "

از زبان عياش بن عباس مينويسد: " شخصى كه آنروز حضور داشته بمن ميگفت: ابن بياع را ديدم كه به نبرد مروان بن حكم ميرفت و دو طرف قبايش را كه زير آن زره پوشيده بود بالا زده بود، و ديدم كه ضربه اى به پس گردن مروان نواخت بطوريكه قسمت بالاى گردنش قطع شد و بروى در غلتيد. خواستند او را سر ببرند. گفته شد: گوشتش را پاره پاره ميكنيد؟ رهايش كردند. "

بلاذرى از قول خالد بن حرب مينويسد: " روز قتل عثمان، بنى اميه به " ام حبيبه " پناه بردند. او خانواده عاص و خانواده ابى العاص و خانواده اسيد رادر كندو و ديگران را در جائى ديگر پنهان كرد. روزى معاويه به عمرو بن سعيد كه با تبختر و گردنفرازى راه ميرفت نگريسته گفت: پدر و مادرم فداى " ام حبيبه "، چقدر اين خانواده را خوب ميشناخت وقتى تو را در كندو مخفى كرد

مردم بطرف "خانه"عثمان رو آورده از خانه بنى حزم انصارى به خانه او درآمدند. در برابرشان سه تن از قريش بدفاع برخاستند: عبد الله بن وهب، عبد الله بن
عوف بن سباق، و عبد الله بن عبد الرحمن بن عوام. عبد الله بن عبد الرحمن بن عوام ميگفت: بندگان خدا قرآن ميان ما و شما حاكم و داور است "يا باشد". عبد الرحمن بن عبد الله جمحى در حاليكه اين سرودرزمى را ميخواند بر او حمله برد:

امروز با شمشير بران باقيمانده كفار

و قبائل مشرك و جنگجوئى را كه بر مسلمانان حمله ورد شدند مى زنم با چنان ضربه هائى كه انسان بى ترديد و مصمم ميزند

آيا تو ما را به قرآن دعوت ميكنى؟

تو كه قبلا آنرا بكنارى انداخته بودى؟

بر او حمله برد و او را كشت. گروهى از مردم بر عبد الله بن وهب و عبد الله بن عوف بن سباق تاخته آنها را در كنار خانه عثمان كشتند.

مالك اشتر آمد تا به عثمان رسيد، و ديد هيچكس پيش عثمان نيست.از برابر عثمان برگشت. مسلم بن كريب

- از قبيله همدان

- به او گفت: مالك اشتر تو ما را دعوت به كشتن اين شخص ميكردى تا دعوتت را پذيرفتيم، و اينك تا به او نگريستى رو از او برگردانيدى مالك به او گفت: ترا بجان پدرت ول كن مگر نمى بينى بى مدافع و بى وسيله است؟ داشت ميرفت بدنبال كارش كه ناگاه ناتل

- برده آزاد شده عثمان

- گفت: اجلش رسيده اين بخدا مالك اشتر است كه كشور را بتمامى عليه اميرالمومنين "عثمان" شورانده است. خدا بكشد مرا اگر او را نكشم اين را بگفت و در پى مالك اشتر حمله آورد. عمرو بن عبيد حارثى. از قبيله همدان

- داد زد كه اشتر بپا يارو پشت سر تو است مالك اشتر روبرگرداند، ناتل را ديد و او را با شمشير زد تا دست چپش قطع شد، و به عمرو بن عبيد گفت كه ناتل زخمى را دنبال كند و او نيز وى را تعقيب كرد و كشت.

مروان بن حكم درباره جنگ در اطراف خانه عثمان چنين سروده است:
روز آن جنگ به جماعتم نگفتم: مدتى دفاع كنيد

و نه گفتم زندگى را بر مرگ ترجيح دهيد.

بلكه به آن جماعت گفتم: بجنگيد

با شمشيرتان و نگذاريد دست كسى به آن پيرمرد برسد

/ 167