وصيت پيامبر والاى اسلام به عثمان - ترجمه الغدیر جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 18

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وصيت پيامبر والاى اسلام به عثمان

1 - احمد حنبل پيشواى حنبليان در كتاب حديثش " مسند " مينويسد: ابو مغيره " حمصى " براى ما روايت كرده است از قول وليد بن سليمان " دمشقى " از زبان ربيعه بن يزيد " دمشقى " از عبد الله بن عامر " دمشقى" از نعمان بن بشير " قاضى دمشق " ازعائشه

- رضى الله عنها

- كه پيامبر خدا "ص" بدنبال عثمان بن عفان فرستاد تا آمد. پيامبر خدا "ص"



رو به او كرد. تا ديديم پيامبر خدا "ص" رويش را بطرف عثمان گردانيد در كنار هم جمع شديم "كه ببينيم به عثمان چه ميفرمايد". آخرين سخنش به او اين بود كه پس از زدن دستى به شانه اش گفت: عثمان خدا ممكن است پيراهنى بر تنت بيارايد. هر گاه منافقان در صدد برآمدند آنرا از تنت بيرون بياورند مگذار بيرونش بياورند تا كشته و به ديدارم نائل شوى. و اين فرمايش را سه بار تكرار كرد. نعمان بن بشير ميگويد: وقتى اين را از عائشه

- رضى الله عنها

- شنيدم به او گفتم: اى ام المومنين چرا اين راتا بحال نميگفتى؟ گفت: بخدا فراموشش كرده بودم و بياد نداشتم. ميگويد: اين حديث را به معاويه بن ابى سفيان اطلاع دادم. به شنيدن آن از من اكتفا نكرد و كافى ندانست، بلكه به ام المومنين "عائشه" نام فرستاد كه آن حديث را برايم بنويس و بفرست. و او آنرا در نامه اى نوشته براى معاويه بن ابى سفيان فرستاد. "

رجال سند اين روايت همگى اهل شامند وهواخواه عثمان. و پياپيش آنها نعمان بن بشر ايستاده كسى كه عليه امام زمان خويش مولاى متقيان و امير مومنان على عليه السلام قيام مسلحانه كرده وزير پرچم دار و دسته تجاوزكاران مسلح الفئه الباغيه

- عليه او جنگيده است، و بموجب روايتى قيس بن سعد انصارى درباره او ميگويد: او گمراهى گمراهگر است. مضمون و متن اين روايت، خود

- چنانكه خواهيم گفت

- ميرساندكه دروغى و نادرست است.

2 - احمد حنبل در " مسند " روايتى ثبت كرده ازقول محمد بن كناسه اسدى

- ابو يحيى

-از اسحق بن سعيد اموى نواده عاص از قول پدرش سعيد پسر عموى عثمان كه در دمشق بوده است. ميگويد: به من خبر رسيده كه عائشه گفته است: فقط يكباردزدكى به سخن پيامبر خدا گوش دادم و آن هنگامى بود كه عثمان سر ظهر نزد وى آمد و پنداشتم براى كارى مربوط به زنان آمده و خودخواهى زنانه مرا واداشت تا پنهانى گوش به سخن پيامبر خدا بسپارم. شنيدم كه ميگفت: خداوند پيراهنى بر تنت ميارايد. امتم درصدد بر ميايد آنرا از تنت بيرون آورد. آنرا از تن بيرون ميار.
هنگامى كه ديدم عثمان با همه تقاضاهاى آنان "يعنى مخالفان انقلابيش" موافقت مينمايد جز اين كه از خلافت كناره گيرى كند دانستم به پيروى از همان وصيتى است كه پيامبر خدا "ص" به او كرده است. "

رجال سندش غالبا اموى هستند و از خانواده عثمان، و روايتشان به عائشه منتهى ميشود كه در همين جلد سخنانش را به اطلاعتان رسانديم. علاوه بر اينها روايت مذكور " مرسل " است و معلوم نيست چه كسى به سعيد بن عاص خبر داده است، شايد يكى از دروغسازان و جاعلان حديث بوده باشد.

3 - طبرانى از قول مطلب بن شعيب ازدى از عبد الله بن صالح از ليث از خالد بن يزيداز سعيد بن ابى هلال از ربيعه بن سيف روايت ميكند كه گفت: ما نزد شفى الاصبحى بوديم. به ما گفت: از عبد الله بن عمر شنيدم كه ميگفت پيامبر خدا رو به عثمان گردانده گفت: عثمان خدا پيراهنى بر تو پوشانده است و مردم مى خواهند آنرا از تنت بيرون آورند، تو آنرا بيرون ميار. زيرا بخدا اگر آن را از تن فرو اندازى بهشت را نخواهى ديد مگر ريسمان كلفت به سوراخ سوزن درآيد

ابن كثير اين روايت را در تاريخش ذكر كرده ميگويد: ابويعلى آنرا از طريق عبد الله بن عمر از قول خواهرش ام المومنين حفصه روايت كرده است. سياق متن آن غريب وبيگانه از ذهن است، خدا بهتر ميداند.

/ 167