كتاب عثمان بن عفان
كتاب " عثمان بن عفان " - نوشته " صادق عرجون " مدرس دانشكده زبان عربى در مصر - را بايد مورد بررسى قرار داد - در مقدمه مينويسد:" اين نوعى تحقيق در زندگانى خليفه سوم عثمان - رضى الله عنه - است كه بوسيله آن تصويرى از زندگانى وى رسم كرده ام. آنجا كه اختصار به حقيقت لطمه نميزد به اجمال برگذاشتم و جائى كه تفصيل باعث ميشد حجتى آشكار گردد يا شبهه اى زدوده شود بتفصيل برگزار كرده ام. عوامل اجتماعى و سياسى كه سيره اسف انگيز او را در برگرفته است، عواملى كه جامعه اسلامى را بشدت و با قوت به خطرناكترين انقلابى كه تاريخ اسلام بخود ديده راند مورد توجه و بررسى من قرار گرفته است.زندگانى عثمان - رضى الله عنه - را بايستى در كمال آرامش و دقت نظر بررسى كرد تا فضائلى كه در لابلاى افسانه هاى بيهوده اى كه حقايق را ببازى گرفته است پوشيده مانده بر ملاشود و محاسن و مكارمى كه بوسيله روايات غلط از ديده دور مانده آشكار گردد و حقائقى كه به نادرستى آلوده متمايز شود و دروغهائى كه جاعلان ساخته اند و داستانهائى بى اساس با آب و تاب شناخته گردد.
تمام كوشش خود را بكار برده ام تا خطوط اصلى و اصيل زندگانى عثمان -
رضى الله عنه - را مشخص نمايم و ميان آنها سازگارى و ربط دهم تا چنين تصويرى پديد آيد. اميدوارم تصويرى كه از زندگانى او رسم كرده ام سنگى شود از سنگهاى بناى بررسى زندگانى رجال اسلام و سيره قهرمانان پر شكوه آن، و مايه روشنگرى و عبرت آموزى مسلمانان باشد، و خدا توفيق رسان است. "
آنگاه نگاهى به موضوعات كتابش بايد افكند و ديد كه بهيچوجه با آنچه در مقدمه گفته مطابقت ندارد و عبارتست از نعره هاى كنيه توزانه فرقه اى، و فضائل ساختگى كه از راه غلو و مبالغه تعبيه كرده اند، و روايات جعلى كه بانگيزه شهوت و نفع جوئى ساخته اند، و افسانه هاى بافته قديم را با زرق و برق سخن آراسته است و اباطيل پيشينيان را با بيانى مزورانه تكرار كرده است. در نوشته هايش اثرى از اين نيست كه اسناد روايات را يا متن سست و نادرست بسيارى از آنها را سنجيده و بررسى كرده يا حديث شناسى خود را نموده باشد. موضوعات مهمى از فقه و دينشناسى عثمان تا اشتباهات و بدعتهايش را به بحث كشيده و در هر مورد خواسته آنها را توجيه نمايد و توجيهاتش به ياوه ميماند بويژه در مسائل فقهى، و عذرهاى بيمزه و خنك برايش آورده يا عذرهاى بدتر از گناه، كه بايد با همه اين حرفهايش بزرگوارانه برخورد كرد و گذشت.
كتابى كه منابع و ماخذش عبارت باشد از " فجر الاسلام " احمد امين - آن دروغساز حقه باز - و كتاب خضرى - آن اموى مسلك خيره سر - و كنفرانسهاى كرد على - عثمانى مسلك مخالف اهل بيت- و امثال آنها كه پر است از غلط گوئى و ياوه سرائى و دغلكارى حقه بازان و جيره خواران دستگاههاى حاكمه، معلوم است چگونه كتابى است.
از حيرت آورترين حرفهايش يكى زير عنوان " دروغ بستن به پيامبر خدا " است. ميگويد: در اين مرحله از تاريخ فرقه ها و احزاب جامعه اسلامى شروع كردند بدروغ ساختن بمنظور دشمنى و آسيب رسانى به مخالفان خويش، و رفته رفته اين دروغها بصورت استدلالهائى درآمد كه با احاديث مستحكم و مستند ميگشت احاديثى
كه سران فرقه ها و احزاب از زبان پيامبر "ص" ميساختند. رايج ترين اينگونه احاديث ساختگى آنها بود كه ادعا ميشد درباره ائمه وخلفا گفته شده است. هر كه طرفدار كسى بود درباره مراد و رهبر خويش و نيز مخالان و رقيبانش به جعل حديث پرداخت و چنان جعل كرد كه مقصد و غرضش را مفيد افتد. پس دو گونه مدح و ذم افراطى و تفريطى درباره هر يك از ائمه و خلفا پديد آمد و شرح زندگانى آنان را با پرده اى از ابهام و غموض بپوشانيد و از ديده حقيقت نگران مستور داشت.
در كنار جعل حديث به تاويلات و تحريفات معنوى در آيات قرآن پرداختند تا معنى آنها را دگرگونه جلوه دهند، و خطر اين از جعل حديث كمتر نبود. از اين دو رشته تلاش مزورانه و دروغ پردازانه يك سلسله روايات و مطالب ساختگى و خرافات و افسانه بوجود آمد كه مسلمانان را به بلا انداخت و شبهه هاى گيج كننده در ميانشان پراكند و چهره دل آراى شريعت پاك اسلام را تيره ساخت و كتابهاى خيلى از مولفان قديم و جديد را بيالود، و بلائى شد براى دين و شرى براى مسلمين، و مانعى در راه نهضت و پيشرفتشان و حربه اى بدست دشمنان اسلام و سدى بر راه كسانى كه در پى وصول به حقايق تاريخى و علمى و دينى اند. اگر توفيق خداى متعال نبود و مددى به عده اى از پيشوايان برگزيده و نيك سيرت اسلامى نرسانده بود كه به نقد سند روايات و سنجش متون آنها و تميز سره از ناسره همت گمارند و نگذارند از هربدعتگذارى روايت شود چهره اسلام از درخشندگى ميافتاد و بدان دلارائى كه در قرآن حكيم و تعاليم پيامبر عظيم جلوه گر است نميماند. "