تاملى در كتابهاى ديگر - ترجمه الغدیر جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 18

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاملى در كتابهاى ديگر

كتاب " تاريخ الخلفا" تاليف عبد الوهاب نجار از همين قماش است و انبانى از لغزشهاى تاريخى و روايات ياوه. همچنين كتاب " عثمان" نوشته عمر ابو نصر كه تكرار حرفهاى شيخ محمد خضرى آن اموى مسلك است. كتاب " خلفاى راشدين " نوشته سيد على فكرى كه جلد سوم كتاب " احسن القصص "او را تشكيل ميدهد از ديگر كتابهائى كه در اين موضوع تاليف شده كمتر حرف بيراه دارد و كمتر از متانت دور گشته، و از حسن نيت و پاكى قلم نويسنده داستان مينمايد. گرچه همان روايات جعلى را جمع كرده باز تا توانسته از ورود به زمينه هاى خطرناك و مباحث مورد اختلاف و جنجالى پرهيز نموده است و نه انتقادات و تعرضاتى را كه بخاطر بدعتهاى عثمان به وى شده بميان كشيده و نه توجيهات و تلاشهائى را كه براى تبرئه او شده منعكس كرده است. پندارى شرح حال خليفه اى را مينويسد كه همه سرها در برابرش به تعظيم فرودآمده و امت اسلامى وى را از جميع جهات تاييد كرده است و گوئى هيچ از آن بحثها و ايرادات به گوشش نخورده وانتقاداتى را كه به او شده و مدافعاتى را كه از او صورت گرفته نديده است كه از فضائل و محاسن عثمان و پاك طينتى و حسن سلوكش چنان سخن ميگويد كه گوئى اصول مسلمى است و هيچكس در آن ترديدى ننموده و نه ايرادى و انتقادى بر آن بعمل آورده است. در صفحات آينده روشن خواهيم نمود فضائل و محاسنى كه براى عثمان ادعا كرده اند تا چه حد حقيقت دارد.

وى روايات جعلى و نادرستى را كه در تمجيد عثمان هست بدون اين كه بررسى وارزشيابى كند يا با ديگر روايات و روايات درست و ثابت بسنجد و مطابقه نمايد و تناقضات و مغايرتهائى را كه در آنميان هست رفع و حل كند به رشته نگارش
درآورده و بحث خود را درباره عثمان چنين پايان داده است: " مسلمانان بعد از اين كه آن سرزمين ها و كشورها را گشودند و آرامش يافتند و ثروت و اموالشان انبوه گشت شروع كردند به انتقاد از كارهائى كه عثمان به مصلحت عمومى ميديد مانند عزل بعضى استانداران و نصب برخى از خويشاوندانش كه لايق و كاردان مى پنداشت. بدينگونه مردم در حق وى تصوراتى نادرست پيدا كردند در حاليكه او بى تقصير و بيگناه بود. آشوب و اغتشاش دامنه يافت و شدت گرفت تا هيئتهائى همزمان به نمايندگى از كوفه و بصره و مصر در رسيده خواستار بركنارى استانداران شدند و گفتند در غير اينصورت عثمان را بر كنار كرده خليفه ديگرى بر خواهند گزيد. بالاخره موافقت شد تنى چند از استانداران را عوض كنند. بر اين اساس، مردم مصر خواستند محمد پسر ابوبكر صديق استاندارشان باشد. عثمان فرمانى دائر بر استاندارى وى نوشت و آنان با استاندار جديد رهسپارخويش گشتند. در راه يكى از نوكران عثمان را ديدند كه شترش را هى ميزند. او را نگهداشته تفتيش كردند، نامه اى را به مهر خليفه و بعنوان عبد الله بن ابى سرح يافتند باين مضمون:

وقتى پسر ابوبكر و همراهانش نزد تو رسيدند آنان را با نيرنگ به قتل برسان.

نامه را برداشته به مدينه باز آمدند، و جريان را به عثمان خبردادند. قسم خورد كه كار او نيست و نه دستورش را داده و نه اطلاعى از آن دارد. گفتند: اين بدتر است مهر تو را و يكى از شتران دولتى را بر ميدارند و يكى از نوكرانت را ميفرستند و تو بى اطلاع ميمانى. كاراز دست تو بدر رفته است و اختيار خودرا ندارى. و از او خواستند از خلافت كناره گيرى كرده يا نويسنده آن فرمان را تحويل دهد. هيچيك را نپذيرفت. در نتيجه متفقا تصميم گرفتند او را به محاصره درآورند، و درآوردند و آب و توشه را چند روز برويش بستند. انقلابيون به هيجان درآمدند و گفتگو و قيل و قال بسيار شد. عده اى از اصحاب پيامبر "ص" از او اجازه خواستند تا از او دفاع كنند. نپذيرفت، و به هيچيك اجازه دفاع مسلحانه نداد، حتى به نوكرانش
كه مهياى دفاع شده بودند گفت: هر كدامتان كه شمشيرش را غلاف كند آزاد خواهد بود. تن به قضا سپرده و تسليم پيشامدها شده بود. عده اى از اشرار از بام خانه به درون راه يافتند و به اطاقش درآمده او را كشتند در حاليكه قرآن در برابرش نهاده بود و سوره بقره را تلاوت مينمود. قطره خونى براين آيت ريخت: خدا در عوض توبه حسابشان خواهد رسيد و به سزاشان خواهد رساند... در آنهنگام روزه داربود "

شايد اين نويسنده پس از مطالعه " الغدير " به مواردى از كتابش كه بايد تجديد نظر بعمل آورد توجه يابد و آنرا از نادرستى و لغزشها بپيرايد و به راه حق و بيان حقيقت بگرايد، زيرا اين بهتر و پسنديده تر است.

سر دسته اينگونه اساتيد، استاد كرسى تاريخ ملتهاى اسلامى در دانشگاه مصر و مديردانشسراى حقوق اسلامى شيخ محمد حضرى است صاحب كنفرانسهاى معروف كه در جلد سوم به خود و كتابش اشاره رفت و روشن شد كه تا چه اندازه دغلباز است و در حق تاريخ جنايتكار، و از ادبى كه لازمه ديندارى است بدور و از ادب و اخلاق دانشمندى بى نصيب و از آدميت بيزار، و كتابش صندوقى است پراز هرزه درآئى و ياوه گوئى و خطا ورزى، و صفحات آن آلوده به دروغ و نيرنگ و نسبتهاى ناروا و نظريات سست بى بنياد. با اينهمه كتابش را " تاريخ اسلام " نام نهاده است. اسلام اگر اين تاريخش باشد بايد فاتحه اش را خواند

/ 167