مبالغه و زياده روى در فضائل حكام سه گانه: ابوبكر، عمر، عثمان
شمه اى از زياده روى و مبالغه اى كه در تمجيد و فضيلت شمارى براى هر يك از اين سه نفر از طرف هواخواهانشان يا فرصت طلبان دنياپرست صورت گرفته بنظرتان رسيد و ثابت نموديم كه تمام فضائلى كه آنجماعت براى اين سه نفر تراشيده اند همه به استناد روايات جعلى و بى اساس و ضعيف است كه بهيچوجه با حقائق تاريخى و احاديث ثابت و مسلم و صحيح سازگار نيست و نه با آنچه تاريخ از روحيات وخصوصيات اخلاقى و اعتقادى يا اعمال وكردارشان براى ما داستان مينمايد مطابقت دارد. در گذشته غالبا رواياتى را بررسى كرديم كه در فضيلت يكى از اين سه نفر ساخته و رايج گشته بود. لكن اكنون شما را با نوعى از روايات آشنا ميسازيم كه هر سه را در بر دارد. البته فقط به روايات تاريخى مى پردازيم و به هر گفته و حرفى اعتنا نمينمائيم، زيرا حرف زدن مايه اى ندارد و عنان زبان چون گسيخت و رها گشت سخن بهر سو رانده ميشود چنان افسار شهوت و هوس و عشق و كين كوركورانه كه حد و مرزى نميشناسد. بهمين روى از كنار حرفهاى امثال ابن حزم و ابن تيميه و ابن جوزى و ابن جوزيه و ابن كثير و ابن حجر و ديگر پيشينيان و معاصرانى كه از قماش آنهايند بزرگوارانه مى گذريم، چه كجا ما را ياراى اين است كه در برابرپندارهائى كه بصورت ياوه از دهان تفتازانى و امثالش بدر آمده حوصله شرح و بسط و تجزيه و تحليل بخرج دهيم مثلا درباره آنچه در " شرح المقاصد "ميگويد: " جماعت ما براى اثبات اين كه معصوم بودن "زمامدار" واجب نيست به اجماعى كه در زمامدارى ابوبكر و عمر و عثمان - رضى الله عنهم - شده است استدلال كرده اند و به اجماع بر اين كه معصوم شمردن آنان واجب نيست -گرچه معصوم هم باشند باين معنى كه ازهنگام ايمان آوردن متصف به خصلت پرهيز از گناه بوده اند در عين اين كه ارتكاب گناه بر ايشان امكان داشته است. " يا حرف ابو ثناء - شمس الدين محمود اصبهانى - متكلم معروف در كتاب" مطالع الانظار ": " شرط خلافت، معصوم بودن نيست بر خلاف نظر اسماعيليه و اثنى عشريه. ما خلافت ابوبكر را داريم، و امت اجماع كرده است بر اين كه معصوم شمردنش واجب نيست، البته نميگويم معصوم نبوده است. " يا حرف حافظ نور محمد افغانى كه در كتاب " تاريخ مزار شريف " سخن از معصوم بودن عثمان رانده است
ما صفحاتى از نامه اعمال اين " معصومان " را كه بيشتر عمر در جاهليت و بر عادات و رويه خاصش سپرى كرده اند از نظرتان گذرانديم، و باز نموديم كه حتى كارها و كردار دوره اسلامى زندگانيشان نميگذارد " عادل "و راسترو شمرده شوند تا چه رسد به " معصوم " نميخواهيم در اينجا داستان آن صفحات را تكرار نمود، و دوباره يكايك اعمالشان را به شرح و به بحث آوريم، زيرا همانچه در جلدهاى ششم وهفتم و هشتم از جنايات و گناهان و بدعتها و نامردميهاى آنان و كارهائى كه با اسلام نميسازد و از احكام قرآن و سنت منحرف و بيگانه است ثبت كرديم كفايت مينمايد.