ايستادگي طلحه و زبير در جنگ جمل
امير المومنين على بن ابيطالب "ع" قبل از جنگ جمل - چنانكه در جلد اول بشرح آورديم - براى طلحه اتمام حجت كرد همچنين چنانكه در جلد سوم گذشت -برزبير، و هنگامى جنگ با آنان را آغازكرد كه دليلى و عذر و بهانه اى براى آندو در اقدام مسلحانه خويش عليه امام بيعت شده و حاكم شرعى وجود نداشت و ديد كه با وجود اقرار به شنيدن آن سخن پيامبر "ص" حاضر نيستند دست از جنگ تجاوزكارانه و ظالمانه خويش بردارند. آندو وضع كسى را بخود گرفته بودند كه اعتنائى به مبادى اسلام و حق و ناحق ندارد. نوشته اند: مردى نزد طلحه و زبير - كه در مسجد بصره بودند - آمده آنها را به خدا قسم داد و پرسيد آيا درباره اين لشكركشى سفارشى از پيامبرخدا "ص" به شما شده و دستورى داريد؟ طلحه بى آنكه جوابى بدهد برخاسته برفت. آنمرد زبير را قسم داده سوال خويش تكرار نمود. زبير گفت: نه، ولى اطلاع پيدا كرده ايم كه شما پولهائى داريد آمده ايم با شما در تملك آن شريك بشويم
وقتى اهالى بصره با زبير و طلحه بيعت نمودند، زبير گفت: آيا هزار سوار جنگى پيدا نميشود تا آنها را بطرف على ببرم و شبانگاه يا صبحگاه بر او بتازم شايد قبل از اين كه خود را به ما برساند او را بكشم؟ هيچكس جوابش را نداد. آنگاه گفت: اين همان فتنه اى است كه قبلا از آن سخن ميگفتيم. آزاد شده اش به او گفت: با اين كه آنرا فتنه مى خوانى باز در آن مى جنگى؟ گفت: واى بر تو ما صاحب بصيرتيم. تاكنون هيچ پيشامدى نكرده كه ندانم چه موضع و حالى بايد داشته باشم جز اين كار،و تنها اكنون است كه نميدانم چه كنم،و سرگردانم
در همين هنگام بود كه نظر عمر بن خطاب درباره زبير به تحقق و صحت پيوست. عبد الله بن عمر ميگويد: زبير پيش عمر آمده به او گفت: اجازه بده رهسپار جنگ در راه خدا شوم. گفت: براى تو كافيست. توهمراه رسولخدا "ص" جنگيده اى. زبير در حاليكه ناراحت و خشمگين شده بود بيرون شد. عمر گفت: چه كنم از دست اصحاب محمد "ص" اگر من دهنه اين ماجراجو را نگيرم امت محمد "ص"را به
گمراهى و نابودى ميكشاند
حكيم بن جبله و هفتاد بيگناه ديگر از قبيله " عبد القيس " چه گناهى كرده بودند و چه جرمى داشتند كه طلحه و زبير پيش از درگيرى جنگ جمل آنها را كشتند. سخنگوى آندو فرياد برآورد كه " هان از قبائل شما هر كه در حمله به مدينه "يعنى براى بازخواست و توبه دادن عثمان" شركت داشته بايد آورده شود ". و آنها را مثل سگ كشيده آوردند، و كشتند. حكيم بن جبله گفت: " حال كه برادرانمان را كشتيد خونتان براى ما حلال گشته است. آيا از خداى عز و جل نميترسيد؟ چرا خونريزى را روا ميشماريد؟ " ابن زبير گفت: " در ازاى خون عثمان بن عفان رضى الله عنه. " پرسيد: " اينهائى كه كشتيد عثمان را كشته بودند؟ آيا از خدا نمى ترسيد؟ عبد الله بن زبير گفت: " نميگذاريم غذائى بخوريد و نه عثمان بن حنيف را از زندان آزاد ميكنيم مگر او على را از خلافت خلع نمايد " در نتيجه، حكيم بن جبله و هفتاد تن از قبيله " عبد القيس " توسط آنها كشته شدند.
طلحه و زبير و مادرشان عائشه ام المومنين مسئوليت ريخته شدن خون شش هزار مومن - يا بيشتر - را كه در آن جنگ خونين كشته شدند به گردن دارند. " و هر كه مومنى را عمدا بكشد كيفرش جهنم است و در آن جاودانه خواهد بود " " و هر كه شخصى را بدون اين كه كسى را كشته يا در كشور فساد كرده باشد بكشد چنان است كه مردم همگى را كشته باشد. "
درباره جنگ جمل آن جوانمرد قبيله " بنى سعد " چه خوش گفته است:
همسرانتان را محفوظ ومستور نگهداشتيد و مادرتان را بيرون كشانديد - اين
كار براستى از كم انصافى است دستور داشت پاى در خانه وبدامن فرو پيچد -