كفن و دفن عثمان - ترجمه الغدیر جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 18

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كفن و دفن عثمان

طبرى از زبان ابو بشير عابدى مينويسد: " عثمان

- رضى الله عنه

- سه روز افتاده بود و دفنش نكردند. آنگاه حكيم بن حزام قرشى و بعد از وى يكى از قبيله بنى اسد بن عبد العزى وبعد از آندو جبير بن مطعم درباره دفن عثمان با على "ع" صحبت كردند و از او تقاضا نمودند به خانواده عثمان اجازه دهد او را دفن كنند على "ع" به آنها اجازه داد. چون خبر به گوش مردم رسيد عده اى در راه با سنگ بكمين نشستند. تنى چند از خانواده اش نعش را برداشتند و ميخواستند به طرف باغى در مدينه كه " حش كوكب " خوانده ميشود و يهوديان مرده هاشان را در آن دفن ميكردند ببرند.
وقتى نعش را حمل ميكردند تابوتش را سنگباران كردند و خواستند آنرا واژگون سازند. خبر به على "ع" رسيد. پيغام داد كه دست از آن بدارند. دست از آن بداشتند. پس جنازه را در " حش كوكب " دفن كردند.هنگامى كه معاويه بن ابى سفيان بر مردم چيره گشت دستور داد آن باغ را ويران ساختند تا آن قطعه زمين به " بقيع " "گورستان معروف مدينه" متصل شد، و دستور داد مردم مردگان خويش را در اطراف گور عثمان دفن كنند تا بتدريج آن گور به آرامگاههاى مسلمانان متصل و ملحق گشت. "

طبرى از قول ابى كرب

- كه خزانه دار عثمان بوده است

- مينويسد: " عثمان

- رضى الله عنه

- را اوائل شب دفن كردند. جنازه اش را كسى جز مروان بن حكم و سه تن از نوكرانش و دختر پنجمين او مشايعت نكرد. دخترش نوحه سر داد و بصداى بلند گريست. مردم سنگ برگرفته فرياد زدند: نعثل نعثل و نزديك بود دختر عثمان سنگباران شود. بعد داد زدند: بطرف باغ بطرف باغ ناچار كنارباغى خارج "گورستان مسلمانان" دفن شد. "

از قول عبد الله بن ساعده مينويسد: " عثمان بعد از كشته شدن دو شب بر جاى ماند و نمى توانستند دفنش كنند. آنگاه چهار نفر جنازه اش را حمل كردند: حكيم بن حزام، جبير بن مطعم، نيار بن مكرم، و ابو جهم ابن حذيفه. وقتى جنازه را زمين گذاشتند تا بر او نماز "ميت" بگزارند چند تن از اصحاب پيامبر "ص" آمده آنان را از نماز گزاردن بر اومنع نمودند. از جمله اسلم بن اوس بن بجره ساعدى و ابو حيه مازنى با عده اى، و آنها را از دفن او در بقيع منع كردند. در اينوقت ابو جهم گفت:او را دفن كنيد، خدا و فرشتگانش بر او نماز خوانده و درود فرستاده اند.آنان گفتند: نه بخدا قسم بهيچوجه نميگذاريم در گورستان مسلمانان دفن شود. ناگزير او را در " حش كوكب " دفن كردند. هنگامى كه بنى اميه به سلطنت رسيدند آن بستان را ضميمه بقيع كردند، و امروز گورستان بنى اميه است. "

طبرى از قول عبد الله بن موسى مخزومى مينويسد: " چون عثمان

-رضى الله عنه

- كشته شد خواستند سرش را از تن جدا كنند، نائله و ام البنين خود را بروى او
انداختند و باعث شدند كه دست از آن كار بردارند، آن دو زن فرياد كشيده و بر سر و صورت زده و جامه بر تن دريدند، پس ابن عديس گفت: ولش كنيد. جنازه عثمان را بدون اين كه غسل بدهند بيرون بردند بطرف بقيع، خواستند در محلى كه جنازه ها را ميگذارند بر او نماز بگزارند انصار مانع شدند. عمير بن ضابى وقتى كه نعش عثمان بر در "يا تابوت" نهاده بود آمده بر آن پريد و يكى از دنده هايش را شكست و گفت: "پدرم" ضابى را زندانى كردى و آنقدر در زندان نگهداشتى تا همانجا مرد "

ابن سعد و طبرى از مالك بن ابى عامر نقل ميكنندكه " من يكى از كسانى بودم كه نعش عثمان

- رضى الله عنه

- را بر دوش گرفتند. او را بروى درى حمل ميكرديم و چون شتابان ميرفتيم سرش بر در كوفته ميشد و صدا ميكرد. و خيلى زياد وحشتناك و ترسان بوديم تا آنكه او را در گورش در " حش كوكب " نهاديم. "

/ 167