يك قاعده اساسى در جعل فضائل - ترجمه الغدیر جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 18

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يك قاعده اساسى در جعل فضائل

بسيارى از روايات بمنظور تعبيه فضائل و مناقب براى اشخاص مورد نظر جعل و ساخته شده است. مطالعه در اين گونه روايات نشان ميدهد كه يك قاعده اساسى در جعل فضائل وجود دارد، و آن اين است كه هميشه سعى شده فضيلتى براى شخص مورد نظر بسازند كه از آن دور و بيگانه است و فاصله اش با آن بيش از هر فضيلت ديگر، تا باين ترتيب نقطه ضعف و مايه ننگ و فرو مايگيش را بپوشانند و مستمسك حمله و انتقاد را از ديگران سلب نمايند. مى بينيم درباره فضائلى براى ممدوح خويش پر گفته اند كه
تاريخ حيات او ثابت كرده كه از آن عارى و بى نصيب است. مثلا درباره فضيلت شجاعت ابوبكر مبالغه ورزيده و پر گفته اند تا بجائى كه او را به مقام شجاع ترين صحابى نشانده اند. در حالى كه در تاريخ ثابت است كه در همه نبردها و جنگهاى پيامبر اكرم حضور يافته اما در هيچيك شمشير نكشيده و نزده و نه به نبرد كسى رفته يا مبارزه تن به تن كرده و نه هماورد طلبيده و قهرمانى نموده است. درست بهمين جهت، از شجاعتش بسيار دم زده اند و روايات جعلى و پوچ در دليريش بافته اند مگر در برابر سيرت ثابت و تجارب و مشهودات تاريخى كه از بزدلى و كار ناآمديش در جنگ و نبرد هست برايش شهامت و شجاعتى بتراشند. يا در زهد و تقوايش مبالغه نموده اند و از او موجودى ساخته اند كه دلش در آتش خدا ترسى ميسوزد و دود از آن به آسمان برخاسته است، حال آنكه هيچگونه امتياز خصوصيتى در عبارت و خدا ترسى نداشته و هيچ روايت نشده كه در نماز و روزه يا هر عبادتى كه مايه تقرب خدا است پيشرفتى يا سعى و همتى داشته باشد. همچنين در علم و دانائى عمر خيلى حرف زده اند و او را دانشمندترين صحابى و سرآمد فقيهان شمرده و ادعا كرده اند نه دهم علم راسهم برده و علمش بر علم مردم روى زمين و علم همه قبائل عرب چربيده است، و از اينگونه خرافات و ياوه ها درباره اش آورده اند. در حاليكه ميدانيم به معاملات بازارى اشتغال داشته و به آموختن قرآن و سنت نرسيده است، و همه مردم حتى زنان از او دين شناس تر بوده اند. يا در نهى كردن وى از منكر و باطل و مخالفتش با آوازه خوانى پر گفته اند، در حاليكه مسلم است از بس هوسباز بوده به آن پرداخته و جايزش دانسته است.

بنابر همين قاعده اساسى، وقتى ديده اند تاريخ صحيح و حقايقى كه از شرح حال عثمان هست ثابت مينمايد كه از فضيلت شرم و حيا بى بهره بوده و او را بدينگونه
در برابر جامعه مجسم ميسازد اين تصوير قلابى و كاذب را در روايات جعلى از او ساخته اند تا وى را بصورت پرشرم و حياترين شخصيت امت محمد "ص" و بزرگوارترينش بنمايند، شخصيتى كه فرشتگان از او شرم مينمايند. بنابراين، شرم و حياى عثمان درست مثل شجاعت ابوبكر و علم و دانش عمر است يعنى اصل و وجودى ندارد، تا كم و زياد داشته باشد، ودرست مانند امانت دارى و دانشمندى معاويه از زبان پيامبر اكرم "ص" دراين باره چنين ساخته اند: " معاويه از بس علم و دانش داشت و در مورد كلام پروردگارم "يعنى الهامات، يا قرآن" بقدرى امين و طرف اعتماد بود كه نزديك بود به پيامبرى برانگيخته شود " و " امينان هفت تايند: لوح، قلم، اسرافيل، ميكائيل، جبرئيل، محمد و معاويه ".

امانت دارى معاويه و مقدار بهره اش از اين فضيلت در روايتى كه ابوبكر هذلى آورده نمايان است.

8 - حاكم نيشابورى روايتى در "مستدرك " ثبت كرده است از طريق " دارمى " از سعد بن عبد الله جرجسى ازمحمد بن حرب از زبيدى از زهرى از عمرو بن ابان پسر عثمان "كسى كه روايت در مدح او ساخته شده است" از جابر بن عبد الله

- رضى الله عنهم

- كه " پيامبر خدا "ص" فرمود: امشب مردى صالح در خواب ديد كه ابوبكر از پى رسول خدا "ص" ميايد و عمر از پى ابوبكر و عثمان از پى عمر ". وقتى از حضور پيامبر "ص" برفتيم با خود گفتيم: مقصود از " مرد صالح " پيامبر خدا است، و مراد از پى هم آمدن اين كه آنان متصديان همين كارى هستند كه خدا پيامبرش را جهت آن برانگيخته است.

حاكم نيشابورى بدنبال اين روايت ميگويد: دارمى گفته است: از يحيى بن معين شنيده ام كه مى گفت: اين حديث را محمد بن حرب به پيامبر "ص" ميرساند ولى مردم آنرا از قول زهرى بصورت " مرسل " نقل مى كنند. كسى كه قول زهرى را از وى
نقل مينمايد " عمرو بن ابان" است در حالى كه ابان بن عثمان پسرى بنام " عمرو " نداشته است.

امينى گويد: روياى شگفت انگيزى است كه پيامبر "ص" در جمع اصحابش شرح داده ولى هيچكس از آن ميان نقلش نكرده جز جابر بن عبد الله، و او هم هيچ ترتيب اثرى در عمل خويش به آن نداده، براى هيچكس نقل نكرده جز براى نواده عثمان بنام " عمرو بن ابان " كه اساسا وجود نداشته است يا حداقل در وجود چنين شخصى اختلاف هست. براستى بايستى " مستدرك صحيحين " انباشته اى از چنين رواياتى باشد.

/ 167