و بهمين طور، مشايخ اجازه همه جا شيخ بهائى را مقدم بر برادرش آورده، و در اجازات خود به آن تصريح كرده اند، و اين نويسنده به جاى اينكه به لافزنى
بپردازد، بهتر بود كه بر اين اسناد استدلال مى كرد.
در اينجا مى خواهم اندكى از آنچه صفحات كتاب او را تاريك و مشوه ساخته، باز گويم و چيزى كه در اينجا براى ما اهميت دارد، ياد آورى تعرض و جسارتى است كه او نسبت به علماى دينى و بزرگان مذهب ما واداشته، و پيوسته اين اهانتها را بر زبان و قلم آورده است، و از آن جمله است تعرضى كه بر ساحت شيخ بهائى در ضمن كلام داشته، و مطالبى كه درباره اشارات شيخ بهائى در مثنوى"نان و حلوا" آورده و گفته است: نظر انتقاد شيخ بهائى در اين مثنوى سيد داماد نبوده، بلكه اوفقيهان قشرى و جامد و فريفته ظواهر را در آنجا مى گويد، ذوق و تصوف را خوش نمى داشته و انكار مى كردند، امثال ملا احمد اردبيلى كه در عصر شيخ بهائى بسيار بودند. و مسلما سيدداماد كه متفكرى حكيم بوده و اندكى از اين ديدگاه در او ديده نشده، مشمول انتقاد نبوده است.
سخنى كه اززبان اين نويسندگان بر مى خيزد، خيلى مهم است و من جهل مركب اين نويسنده را بسيار وحشتناك مى دانم. او چيزى نمى داند، و نمى داند كه نمى داند. و درباره اساطين مذهب مى گويد، و مى پندارد كه هر چه آنها نمى دانستند، او مى داند و نقائص آنها را بر طرف و تلافى مى كند، چنانكه مثلا شخصيتهائى مثل محقق اردبيلى را در شمار قشريان فقيهان ظاهربين ياد مى كند، در حالى كه اين شخصيت بزرگ انسانى كامل در علم ودين بوده، و انديشه هاى درست و سازنده و افكار ژرف و نفسانيات شايسته و كريم به حد كمال داشته، و در خدماتى كه در دعوت به خدا و مذهب حق انجام داده، در عرفان صحيح و حكمت بالغه اى كه او را مسلم بوده، بى مانند است. و كوتاه سخن اينكه او جامع همه فضايل و برگزيده همه ماثر علم فضيلت بوده است. روى هر يك از فضائل او كه انگشت بگذارى، شاهد صدوقى بر گفتارم خواهى يافت، كه چگونه مقام شامخ و مرتبه بالا دارد، و تاليفاتى دارد كه همه در معقول
و منقول، برهانى آشكار محسوب مى گردد، و نشانى از غرائز و نهاد زيبا و برجسته و نيكوى اوست، و همه محامد و بزرگواريهاى. كسبى و نفسى را در خود جمع كرده، و عليرغم روياو پندار اين مورخ قشرى جامد، كسى رانمى يابى، كه در فضائل و مكارم اين دانشمند، شكى به خود راه دهد. و گويا اين شعر، از زبان من، بر روان پاك اين محقق يگانه تقديم مى شود كه:
ما شير شكاران فضاى ملكوتيم
سيمرغ، به دهشت نگرد بر مگس ما
سيمرغ، به دهشت نگرد بر مگس ما
سيمرغ، به دهشت نگرد بر مگس ما