ترجمه الغدیر جلد 22

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 22

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين عشق و دلباختگى، سرا پاى وجودم را تسخير كرد. لكن پس از تسخير مشكلات و دشوارى هائى كه بايد از آن بيمناك بود، روى آورد، تا چندانكه ملامتگران و عيبجويانم، اين آتش عشق را كه در من ديدند، رقت آورده و پوزش خواهى آغازيدند

آرى، آنكه تير مژگان و نگاه دوستان خورده، ديگر شفا و بهبودى از او چشم مدار، و صبر و قرار در او نخواهد بود.

ترا آرام و تسكين باد، كه تو اول كسى نيستى كه عشق، او را تسخير كرده و پاسخ قبول شنيده است. و نيز اول عاشق بيقرارى نيستى، كه نفس خود را زير پا گذاشته، و بيقرار گشته اى، با اين دل مشتاق، سازش و رفق داشته باش، چرا
محكوم شوقمندى است و جفاى دوست در او كارگر شده. پس بيا از حديث عشق سخن بگو، و در سراى آن كسى را بزن، كه در بزرگوارى بى همتا است. روى به مدح كسى بيار، كه در بزرگواريها و كرامات، يگانه است، و بمدارج بزرگ و قله افتخار نائل گرديده است، و به بلند ترين اوج معالى رسيده و دشمنانش لباس كوچكى و حقارت پوشيده اند او در سخنورى به مقامى رسيده كه ترا از غايات و اهداف ديگرى در اين زمينه بسنده است.

بيان هيچ سخنور توانايى، نتواند ده يك مناقب و اوصاف او را وصف كند و بشمارآورد.

او كعبه اقتداى بزرگان، و منار رفيع پژوهندگان كمال است.

همه مفاخر، در اختيار او است، و ديگران، غير او را بر خود پناه نمى گيرند.

آنگاه كه در درياى تيزه انديشه غوطه ور مى شوى، اوست كه همچون روزى روشن جان ترا نورانى و پرفروغ مى كند. او دريايى است كه وصفش پايان پذير نيست و تو از دريا بگو تاباسانى بتوانى بيان كنى و بر اميدواران درگاه بزرگيهاى خود احسان مى كند، و بر جويندگان عطايش زر مى بخشد.

همچون دخترى آراسته و زيبا، كه دامن خود فرو هشته و ناز و كرشمه مى بارد.

با جامه اى خز به سوى تو مى خرامد، و به سوى تو خم و راست مى شود.

با مشك و عبير، مشكفشانى مى كند، و در ميان بهترين جامه ها- كه عاريتى نيست- خودنمائى مى كند، و بر تو شكوه دل خود را- از اينكه فرزندانش بر او ستم كرده، و پيمان او را شكسته اند- فرو مى خواند. آنان خواسته بودند كه اين شعله و آتش را خاموش گردانند، لكن از اجراى اين قصد خود، ناكام شده اند، و با ناله و درد درونى، با سر شكستكى و هلاكت، دور شده اند.
پس تواى شاعرى كه آتش سخن افروخته، و شعله استعداد افراشته اى. چرا خاموش نشسته اى؟ اينك چانه خود را، در پيشگاه اين عروس كه همه آنرا مى پذيرند، نثار بكن.

او از دست تو رفته، و سپس بسوى تو باز گشته است، چرا كه تو ريشه آشكار در اوصاف او دارى.

اى دوست با كمال، تو همچنان يگانه روزگار بمان، و به عنوان وجودى كه همواره بلندى مقام و علو مرتبه از آن توست، جاودانه باش تا خورشيد عالمتاب بر جهان مى تابد، و تا بلبلان بر شاخساران نغمه سرايى مى كنند. و تا آن هنگام كه دوست عاشق شوق وصال در دل دارد. و تا زمانى كه بياد " نجد " سخن مى رود، و نغمه دل بر زبان مى آيد، جاودانه باش.

در كتاب " سلافه "، علاوه بر آنچه در اين جا ذكر شد، يكصد و بيست و دو بيت از او نقل شده است. مكارم و فضايل اين شخصيت بزرگوار را فرزند فاضل و صالحش شيخ ابراهيم بن محمد حرفوشى ساكن طوس و مشهد امام رضا عليه السلام" به ارث برده و در سال 1080 در مشهد وفات يافته است. و اين تاريخ، بنا به نوشته شيخ حر در " الامل " ياد شده است، و در پيش پدر و ديگران قراءت كرده است.



/ 227