ترجمه الغدیر جلد 22
لطفا منتظر باشید ...
- دريغا كه اين روزگار، تفاوتى بين احمق نادان و سخنور دانا نمى گذارد.
- مادام كه تو به پاكى در ميان ما هستى، تحمل اين ناگواريها بر ما آسان و دوستى مابر قرار است.
و نيز گفته است:
- از من به آن سر زمينى
- كه فرسنگها دور مانده
- درود، و همواره اشگهايم نثار آن خاك باد.
- براى من، بسيار صعب و دشوار است كه بين ما، چنين فاصله اى باشد، چرا كه جان و روان من آنجا آرميده است.
- آنگاه كه از آن ريگستان بادى برخيزد، و بوى عرار آن ديار، مشام اين افتاده را بنوازد،
- بياد شما ياران مى افتم، اشك ديدگانم را مى پوشاند، و دل شيفته ام، از اين دورى ريش است.
- سخنم اينست كه از عشق خانمانسوز، شرارى در دل دارم، كه هر صبح و شام در سر كشى و رفت آمد است.
- آيا دوباره روزگار، آن روزهاى پر نعمتى را كه در كنار هم
- بدور از گزند دشمنان
- متنعم بوديم، باز مى گرداند؟
شرح حال اين شاعر، در خلاصه الاثر محبى ج 427 - 420: 3 ديده مى شود.
و بنابر آنچه مولف سلافه نقل كرده، پس از تفحص و تحقيق در تاريخ وفات شاعر، چيزى بدست نيامده، ظاهرا او بسال 1012 زنده بوده و پس از آن سال هم چندان عمر نيافته است. خداى متعال رحمتش كند.