ترجمه الغدیر جلد 22

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 22

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين قصيده

- كه در ديوان اين شاعر آمده

- بر سيصد و هشتاد و چهار بيت بالغ مى شود، و درآن امير المومنين عليه السلام را مدح مى كند، و با برهانهاى قومى، امامت او را به اثبات مى رساند، و سر انجام به مرثيه امام سبط شهيد

- صلوات الله عليه

- مى پردازد، كه ابيات بالا را از آن آورديم. نيز قصيده اى دارد كه امير مومنان عليه السلام را در آن مدح كرده، و گفته است:

- دوستى و عشق زيبايى تو، همان گوهر واقعى است، كه درياها چنين گوهرى را نمى توانند ببخشند.

- پس برخيز در مجلس ما، با بازوان ظريف خود، پيمانه هاى بزرگ را بگردان.

- چشمانش به عاشقان پيغام مى دهد، كه تيغ مژگانم بترسيد و حذركنيد.

- زندگى را با شرابى خوش كن، كه اندوه را مى زاديد.

- با نزديك شدن تو، روان ما مسرت و صفا مى پذيرد، و سنگهاى بى زبان به گفتار مى آيند.

- پيمانه تو، آتش اندوه را خاموش مى كند، و شگفتا كه پيمانه هاى باده، آتش مى پراكنند.

- هر گاه خرد ما را به قتل برسانى، پديد آرنده خرد، به خونخواهى بر خواهد ساخت.

- در كف خوبرويى با لبان درشت و سياه، كه جون زيبائى اش نمايان شود خرد و عقل پرواز مى كند.

- سر خرويى كه رنگش را در پيمانه منعكس كرده، تو گويى كه اين سرخى ازكاسه نيست، كه مى چرخد.

- اندامش بر اندام نيزه ها طعنه مى زند، و نگاههايش در خونريزى و تواتمندى بر نيزه ها سبقت مى گيرد.

- قسمت پايين"كفل" اندامش، سنگينى خود را بر من بيان مى كند، و قسمت بالايش"كمر"، بر آنم مى دارد كه دست بكمرش بگيرم.

- اوست خونريزى را بر شيران بيشه آموخته، و رميدن را به آهوان ياد داده.

- من از سرخى گونه هاى او در شگفتم، كه هرگاه به چشم من بر خورد زردى رخسار مرا موجب مى شود.

- گردن و بناگوش او، گويى از سيم و نقره، و رخسار مى از زردى طلا است.

- چهره او، براى من، همچون باغ و گلزارى است كه مرا از هرباغى بى نياز مى كند. نگاهش، ساقى وار است كه در آن سرخى دويده است.

- گونه و دندان و چشم و چهره او، همچون گل سرخ و اقحوان و نرگس و گلناراست.

/ 227