ترجمه الغدیر جلد 22
لطفا منتظر باشید ...
او بسال 1005 وفات يافته است. و اين خواننده است كه بر اساس شعرش مذهبش را بداند، و به ميزان توانائى او درشعر و قوت و ضعف كلامش پى ببرد، وى قصيده اى در مدح پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و اله دارد كه چنين آغاز مى شود: - چرا من اين مايه شكوه را در تو مى بينم، و مهر و دوستى ات را در مكه به دل گرفتم؟ - آيا قصد خواهنده تو، دل ترا آرزو مى كند، تا ترا ببيند، لكن به آرزويش نمى رسد. - و يا اينكه بر فراز شاخساران باغها، همچون كبوتران زارى مى كند، تا اينكه به مدح مى رسد و چنين مى گويد. - خداى، با بعثت او، بر انگيختن پيامبران را بپايان رساند، و مهر ختام بر رسالت او گذاشت. - اوست كه در قيامت، اول و آخر و بسنده و كافى است. - نگهبانى و هدايت امت، و رهبرى مردم و عنايت، همه از اوست. - به درگاه او، از روى اخلاص و فروتنى و چاكرى پناه ببر، تا كرامت ببينى. - در حالى كه بر او توسل جسته و از در او حاجت مى خواهى، اشك خود را سيل آسا فرو بريز، تا از ملامت ديگران ترا نجات دهد. - خود را در پناه او قرار بدهه، تا مگر از ظلم و ستم نجات يابى. - تو بر سراى چنين وجود گرامى فرود آى، و بگو: اى كسى كه هر گونه بزرگوارى را در بر گرفته اى. - تو آن كسى هستى، كه با جودت، ابرها و درياها را خجل كردى. - تو آن كسى هستى كه در محشر، خدا داورى ترا درباره ما مى پذيرد. - تو آن كسى هستى كه هر گاه نبودى، ديگر از عقيق و تهامه ذكرى در ميان نمى آمد. - توئى كه بى وجود تو، ديگر كسى هيج ديارى را آرزو نمى كرد. - توئى كه بى وجود تو، ديگر كسى بر خاك حجاز بار سفر نمى بست. - توئى كه هر كس دست ترا لمس كند، همه بيماريهايش شفا و بهبود مى بايد. - تويى كه به حد اعلى جمال رسيده اى، و زيبائى و حسن در سيماى تو مى درخشد."قصيده 66 بيت"