عصر امام سجّاد(عليه السلام) (61 ـ 95 هـ . ق.) يكى از دهشتناك ترين و پراختناق ترين دوران هاى تاريخ اسلام به شمار مى آيد. شيعه در اين برهه، هم از بعد اعتقادى و هم از بعد سياسى در شرايط بسيار سختى به سر مى برد و تشكيلات و انسجام آن فروپاشيده و در آستانه انقراض قرار گرفته بود. امام سجّاد(عليه السلام)با بهره گيرى از اصل «تقيّه»، هستى و دوام شيعه را حفظ كرد و در پوشش آن، جامعه شيعى را رهبرى نمود.از جمله كارهاى بسيار مهمى كه آن حضرت براى حفظ و رهبرى جامعه شيعى انجام داد، موضع گيرى هاى به جا و به موقع ايشان در برابر قيام ها و شورش ها و نيز مواضع آن بزرگوار در قبال عملكرد حكّام اموى عصر خويش بود.اين فصل در دو بخش، به بررسى اين مواضع مى پردازد:
الف) موضع امام (عليه السلام)در برابر قيام ها و شورش هاى عصر خود
1. واقعه حرّه واقم
از جمله وقايع اسف بار عصر امام سجّاد(عليه السلام)، كه توسط عمّال جنايت كار اموى در مدينه صورت گرفت، واقعه اى است كه در تاريخ اسلام، به«واقعه حرّه» شهرت دارد. اين حادثه مربوط به قيام مردم مدينه در 25 يا 27 ذى الحجة سال 63 ق. است.در اين واقعه، اهل مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله، امويان و ياران و مواليان آنان را ـ كه قريب به يك هزار نفر بودند ـ خانه مروان بن حكم را محاصره كردند و سپس وى و اطرافيان او را با خفّت و خوارى ـ در حالى كه توسط بچه ها سنگ سار مى شدند ـ از شهر راندند. بزرگان بنى اميّه هنگام خروج، قسم ياد كردند كه اگر توانستند، مانع يورش لشكر يزيد به مدينه شوند و اگر قادر نبودند، به شام بروند و با لشكر يزيد همراهى نكنند.(1)چون خبر قيام مردم مدينه و اخراج امويان به يزيد رسيد، وى مسلم بن عقبه مُرّى را ـ كه مردى سال خورده و از سرسپردگان دربار بنى اميّه بود ـ با پنج هزار تن(2) براى سركوبى نهضت به مدينه فرستاد و به وى گفت: به آنان سه روز مهلت بده; اگر تسليم نشدند، با آنان جنگ كن و وقتى پيروز شدى، سه روز هر چه دارند از اموال و اثاث منزل و سلاح و طعام، همه را غارت كن و در اختيار سپاه بگذار.(3)سپاه شام به مدينه يورش برد و پس از وقوع جنگى خونين بين دو گروه و كشته شدن رهبران نهضت، قيام شكست خورد. مسلم به مدت سه روز دست سپاهيان خويش را در كشتن مردم و غارت شهر بازگذاشت و شاميان جناياتى مرتكب شدند كه قلم از نوشتن آن شرم دارد تا آن جا كه مسلم را به خاطر اين جنايات، «مُسرِف» ناميدند. پس از پايان قتل و غارت، مسلم از مردم مدينه به عنوان «برده يزيد» بيعت گرفت.(4) مورّخان در زمينه وقوع اين حادثه، دو دليل ذيل را ذكر كرده اند:1. چون عبداللّه بن زبير برادرش عمرو بن زبير را كشت، در خطبه اى از يزيد بدگويى كرد و سپس طى نامه اى مردم را به نافرمانى از يزيد فراخواند. حجازى ها بر اطاعت وى گردن نهادند. عبداللّه بن مطيع نيز از سوى ابن زبير، از مردم مدينه بيعت گرفت. يزيد چون از ماجرا آگاه شد، از عثمان بن محمد، كارگزار خود در مدينه، خواست تا گروهى از بزرگان مدينه را براى دل جويى از آنان، نزد يزيد بفرستد. حاكم مدينه گروهى از بزرگان شهر از جمله منذر بن زبير بن عوام، عبداللّه بن ابى، عمرو بن حفص بن مغيره مخزومى و عبداللّه بن حنظله را نزد يزيد فرستاد. اين گروه به شام رفتند و مورد احترام و اكرام يزيد قرار گرفتند; يزيد به هر يك از آنان پنجاه هزار درهم داد و به منذر بن زبير صدهزار درهم بخشيد. چون اين گروه از شام برگشتند، به جاى تعريف و ستايش از يزيد، از وى بدگويى كردند و گفتند: «از نزد مردى فاسق آمديم كه دين ندارد، شراب مى خورد، برطنبور مى كوبد، بردگان در حضورش مى نوازند و با سگان، بازى مى كند.»(5)