مختار، فرزند ابوعبيده ثقفى، از كسانى بود كه به دليل قيام عليه قاتلان امام حسين(عليه السلام)شهرت تاريخى يافت. او پيش از قيام امام حسين(عليه السلام) از شيعيان معروف كوفه بود و همان كسى است كه وقتى مسلم بن عقيل، فرستاده امام حسين(عليه السلام)، به كوفه رفت، در منزل وى اقامت گزيد.(13)وقتى يزيد مُرد و شرايط براى قيام مختار در كوفه فراهم گشت، مختار راهى كوفه گرديد. آمدن مختار به كوفه مصادف با آمادگى توّابين براى خروج از شهر بود.چنين نقل شده است كه مختار پس از آن كه موفق شد در كوفه شيعيانى را به سوى خود جذب كند، براى پيشرفت قيامش به امام سجّاد(عليه السلام) نامه اى نوشت و از حضرت يارى جست، ولى امام(عليه السلام) پاسخ مثبت نداد. مختار چون از همكارى امام(عليه السلام)مأيوس شد، نامه اى به محمّد بن حنفيّه نوشت و همان درخواست را كرد. محمّد پذيرفت و مختار به عنوان نماينده محمّد، مردم را به خويش دعوت مى كرد.(14)چنين موضعى از جانب امام(عليه السلام) در آن شرايط و اوضاع سياسى عصر آن حضرت، كاملا منطقى و درست بود; زيرا امام(عليه السلام)نبايد در آن شرايط خاص، اقدام به كارى مى كرد كه نابودى شيعه را در پى داشته باشد.بنابراين، امام(عليه السلام) مصلحت را در رابطه مستقيم با اين حركت نديد، بلكه با تأييد كلّى نهضت، رهبرى آن را به محمّد بن حنفيّه واگذارد و او را جانشين خود در اين امر ساخت; چنان كه در اين باره فرمود: «اى عمو، اگر برده اى زنگى هم به پشتيبانى از ما اهل بيت(عليهم السلام)خروج كند، حمايت از او بر مردم لازم است و در اين مورد، به شما ولايت دادم; هر گونه صلاح مى دانى، عمل كنى.»(15)شايد دليل واگذارى رهبرى نهضت به محمّد، اين بود كه او از طرف دستگاه حاكم متّهم به مخالفت نبود. گذشته از اين موضع گيرى درست و به جا، امام(عليه السلام)در جاهايى، قيام مختار را تأييد كردند; چنان كه وقتى سر عبيداللّه و ديگر قاتلان امام حسين(عليه السلام)را براى امام(عليه السلام) آوردند، حضرت سجده شكر به جا آوردند و براى مختار دعا كرده، طلب خير نمودند.(16)امام باقر(عليه السلام)نيز در ملاقات با پسر مختار، سه بار براى وى طلب رحمت كردند و در جواب پسر مختار، كه مى گفت مردم درباره پدر من مى گويند كه او كذّاب بوده است، فرمودند:خدا منزّه است. آيا مختار نبود كه خانه هاى ما را ساخت و قاتلان ما را كشت و خون ما را طلب كرد؟ خدا او را رحمت كند. پدرم به من خبر داد كه مختار شب ها در خانه فاطمه، دختر على بن ابى طالب(عليه السلام)، مى رفت و او برايش زيرانداز مى گذاشت و تكيه گاه مى نهاد و مختار از او حديث مى شنيد ... هيچ حقّى از ما نزد كسى نبود، مگر اين كه آن را طلب كرد و قاتلان ما را كشت و خونخواه ما شد.(17)همچنين در روايتى ديگر، امام باقر(عليه السلام)مى فرمايند:از مختار بدگويى نكنيد كه قاتلان ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت و بيوه هاى ما را شوهر داد و در زمان تنگ دستى به ما كمك كرد.(18)در مقابل اين تأييدها و ستايش ها، براى اين كه بهانه به دست امويان نيفتد، امام سجّاد(عليه السلام)در مواردى نيز از مختار اعلام بيزارى مى نمودند; چنان كه نقل شده است يك بار حضرت در كنار خانه خدا، به طور علنى، مختار را لعن كردند. مردى به امام(عليه السلام) گفته شد: چرا او را لعن مى كنيد و حال آن كه براى شما كشته شد؟ امام(عليه السلام)فرمودند: «او دروغگو بود و بر خدا و رسول دروغ مى بست.»(19) با دقت در اين روايت (بر فرض صحّت)، معلوم مى شود كه اين گونه لعن ها از جانب امام(عليه السلام)، اقدامى عمدى و سياسى به حساب مى آمده و منظور واقعى او آن بوده است كه جاسوسانى كه در بين جمعيت بوده اند، خبر مخالفت امام(عليه السلام) را به حكومت برسانند و آنان از جانب امام(عليه السلام)خيالشان آسوده شود و حضرت را متّهم به همكارى نكنند.