فصل دوم : اوضاع سياسى و اجتماعى عصر امام سجّاد (عليه السلام)
مقدّمه
از زمانى كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)حكومت اسلامى را در مدينه بنياد نهادند تا زمان خلافت امام على(عليه السلام)، رسم بر اين بود كه حاكمان مسلمان در مسائل سياسى و اجتماعى با مردم مشورت مى كردند و نظرشان را جويا مى شدند. در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، آن جا كه سخن از حكم شرعى نبود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)در مواقعى با ياران خود به مشورت مى پرداختند. در سال هاى آخر خلافت عثمان، بهويژه زمانى كه مردم از عملكرد وى ناخرسند بودند، عثمان از مردم خواست تا اگر بر او اعتراضى دارند، بگويند و حتى خود در جمع مردم حاضر شد و به خرده گيران وعده داد كه در اصلاح كارها بكوشد،(1) اما اطرافيانش به وى مجال اصلاح ندادند.ولى از عصر حاكميت معاويه به بعد، به تدريج راه خرده گيرى بر خلفا و عاملان آن ها بسته شد و هر كه به گفتار يا كردار خلفا يا كارگزاران آنها اعتراض مى كرد، گرفتار بازجويى، تهديد و آزار مى گشت يا كشته مى شد; چنان كه حجربن عدى و يارانش ـ كه ناسزا گفتن به حضرت على(عليه السلام) را روا1 . همان، ج 6 ، ص 180.