2. شيوه رفتار امام سجّاد (عليه السلام) با هشام بن اسماعيل - بررسی نقش امام سجاد (ع) در رهبری شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی نقش امام سجاد (ع) در رهبری شیعه - نسخه متنی

محمد رنجبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. شيوه رفتار امام سجّاد (عليه السلام) با هشام بن اسماعيل

پس از حجّاج، هشام بن اسماعيل از طرف عبدالملك، والى مدينه شد. او قريب چهار سال والى مدينه بود و در سال 87 هـ . ق. از طرف وليد بن عبدالملك عزل گرديد. هشام در دوره امارت خود، نسبت به امام سجّاد(عليه السلام)اذيت هاى فراوانى روا داشت. وليد به هنگام بركنارى او، دستور داد براى تنبيهش، او را برابر مردم بر پا بدارند تا هر كس هر چه مى خواهد به او بگويد. هشام مى گفت: «جز على بن الحسين(عليه السلام) از كسى نمى ترسم.»

هشام از تيره بنى مخزوم بود. اين تيره از ديرزمان با بنى هاشم دشمن بودند و اين مرد در مدت حكومت خود در مدينه، على بن الحسين(عليه السلام) را فراوان آزار كرد و به خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)سخنان زشت بسيارى گفت. روز عزل او، امام(عليه السلام) به ياران خود فرمودند: «مبادا به هشام سخن ناروايى بگوييد» و چون خود بر او گذشتند، بر وى سلام كردند. هشام وقتى اين برخورد بزرگوارانه امام را ديد، خطاب به آن حضرت گفت:

اللّهُ اَعلمُ حيثُ يَجعلُ رسالته.(39)

خدا بهتر مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.(40)

3. امام سجّاد (عليه السلام) و عبدالملك

بين امام سجّاد(عليه السلام) و عبدالملك برخوردهاى گوناگونى روى داد. البته عبدالملك بنا داشت با بنى هاشم به نرمى برخورد كند و از رويارويى و مبارزه با آنان دورى جويد، ولى در طول دوران حكومتش، به شدت امام(عليه السلام)را زير نظر داشت و جاسوس هايى گمارده بود كه حتى مسائل داخلى و خصوصى زندگى امام(عليه السلام)را به او گزارش مى دهند.

در ماجراى ازدواج امام(عليه السلام) با كنيز آزاد كرده خود، عبدالملك طى نامه اى، اين اقدام را ناپسند شمرد و با اين كار مى خواست به امام(عليه السلام)بفهماند كه از تمام امور زندگى شان، حتى مسائل خصوصى، آگاه است.

امام(عليه السلام) چنان جوابى دندان شكن و كنايه آميز به عبدالملك نوشتند كه وقتى سليمان، پسر عبدالملك، نامه را خواند گفت: «اى اميرالمؤمنين، على بن الحسين(عليه السلام)عجب تفاخرى بر تو كرده است!»(41)

البته برخوردهاى تعرّض آميز امام(عليه السلام)با عبدالملك مربوط به زمانى است كه شرايط مناسبِ اين نوع برخوردها، فراهم بود. عبدالملك در سال 73 هجرى ـ يعنى دوازده سال پس از شروع امامت امام(عليه السلام) ـ بر حجاز مسلّط شد.

وقتى عبدالملك به حجّاج نوشت كه نسبت به بنى هاشم خوش رفتارى كند، امام(عليه السلام)همان وقت، طى نامه اى به عبدالملك نوشتند كه تو در فلان ساعت، از فلان روز، از فلان ماه، براى حجّاج چنين و چنان نوشتى و پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن به من خبر داد.

سپس نامه را مهر كردند و به غلام خود دادند تا به عبدالملك برساند. وقتى عبدالملك نامه را خواند و تاريخ نامه را پس از بررسى، درست و موافق نوشته امام(عليه السلام)يافت، خوشحال شد و هدايايى براى امام فرستاد.(42)

امام(عليه السلام) با فرستادن اين نامه، چند منظور را دنبال مى كردند:

1. به عبدالملك بفهماند كه او به قدرت و خواست خداوند، از همه جرياناتى كه در كاخ او مى گذرد، در همان وقت، اطلاع پيدا مى كند.

2. به او آگاهى دهد كه با پيامبر(صلى الله عليه وآله)ارتباط مستقيم دارد; يعنى علاوه بر اين كه فرزند نَسَبى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى باشد، با او رابطه روحى و معنوى نيز دارد.

نامه امام(عليه السلام) به عبدالملك و خبردادن از اقدام خوب وى، در واقع، نوعى اعلام برترى و چيرگى قدرت الهى امام(عليه السلام)بر او بود و وى را به قبول اين برترى فرا مى خواند.

/ 133