براى اين كه اين رسالت مهم را در يك جوّ مناسب و در حضور انبوه جمعيت به انجام رساند، در نزديكى مدينه رحل اقامت افكند و بشير بن جذلم را احضار كرده، فرمودند:بشير، خداوند پدرت را رحمت كند! او شاعر خوبى بود. آيا تو هم مى توانى شعر بگويى؟آرى، اى فرزند رسول خدا! من نيز شاعرم.پس به شهر رو و خبر شهادت اباعبداللّه(عليه السلام) را برسان.انتخاب بشير، شاعرِ مرثيه سرا و همچنين فرزند شاعرى پرآوازه و خوش نام از جانب امام(عليه السلام) نشان دهنده عنايت ايشان در برانگيختن هر چه بيش تر احساسات مردم، براى حضور در اجتماع اهل بيت(عليهم السلام) و شنيدن پيام آنان بود; چرا كه در آن شرايط، شعر و مرثيه بهترين وسيله براى رساندن اين پيام مهم بود.بشير بر اسبْ سوار، به شهر وارد شد. مردم كه گويا منتظر رسيدن پيام مهمى بودند، از بشير اخبار را جويا مى شوند. او مردم را به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله)فراخواند و در مسجد، با صداى بلند چنين سرود:اى اهل يثرب، در شهر نمانيد و از ديدگان اشك بباريد كه حسين كشته شد!پيكر پاك او در كربلا به خون آغشته گشت و سر مطهّرش بر نيزه گردانده مى شود.(1) 1 . «يااهل يَثْرب لامُقامَ لَكُمْ بها «الجسم منه بكربلاء مُضرَّجٌ والرأسُ منه على القناةِ يُدارُ» قُتِلَ الحسين فاَدْمعى مِدرارُ» والرأسُ منه على القناةِ يُدارُ» والرأسُ منه على القناةِ يُدارُ»