در سال 1380 بود كه تركمان استرآباد را غارت كردند و اكثر آنها را باسيري بردند سيد نعمه الله گويد وقتي كه از زيارت حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا ع مراجعت مينمودم اتفاقا وارد آنجا شدم ، يكي از افاضل و خوبان از سادات آنجا برايم نقل كرد كه از جمله كسانيكه باسيري برده شد دختري بود كه او براي مادرش يگانه فرزند بود ، و پيوسته به مفارقت و جدائي و هجران آن دختر گريه ميكرد ، و راهي براي پيدا كردن دختر خود نميديد مگر آنكه به ذيل عنايت حضرت رضا ع متوسل گردد تا بلكه ازاين راه فرج و گشايشي در كار او پديد آمده و بملاقات دختر خود نائل آيد ، بنابراين از محل مسكوني خود به مشهد مقدس رفته و در آنجا مجاور شد و هر روز بكنار مرقد منور حضرت رضا ع ميرفت و عرض حاجت ميكرد .و اما آن دختر چون گرفتار و اسير گرديد در معرض فروش درآمد و دست بدست افتاد تا اينكه او را به بخارا بردند ، از قضا يكي از مومنين آنجا شبي در عالم خواب خود را در دريائي گرفتار غرقاب ديد تا بجائيكه نزديك بود غرق شود ، ناگاه دختري دست او را گرفته و از آن دريا بيرون آورد و نجاتش داد ، در اين حال از خواب هولناك بيدار شده و بفكر تعبير خواب شد .هنگام صبح از خانه بيرون آمد و بكاروانسرائي براي خريدن بعضي از نيازمنديها رفت ، يكي از تجار او را بخريدن كنيزي كه در اختيار داشت ترغيب و تحريص نمود ، وقتي كه كنيز را ديد شناخت ، زيرا اين همان بود كه در عالم خواب او را ديده بود ، او را خريد و بخانه آورد و پس از سئوال ازاصل و نسب دانست كه بدست افرادي اسير و باين روز افتاده است ، روي همين اصل باو ترحم نموده و عنايت بسيار كرد و او را بازدواج يكي از چهار پسر خود مخير كرد .دختر گفت هر كدام از ايشان با من شرط ميكنند كه مرا بزيارت حضرت علي بن موسي الرضا ع برسانند او را مايلم ، يكي از آن پسران اين شرط را پذيرفت و با او ازدواج كرد و هر دو باتفاق بزيارت حضرت روانه شدند و در بين راه دختر بيمار شده و بهمانحال وارد مشهد مقدس شدند .چون حال بيمار سخت ناراحت بود بناچار او را در حجره اي خواباندند و شوهر با گريه و زاري و توسل بكنار مرقد منور حضرت رضا ع روان شد و دعا كرد و از خداوند متعال خواست كه خدمتگزار و پرستاري برساند تا از آن مريض پرستاري نمايد ، بعد از دعا از روضه منوره بيرون آمده و داخل مسجد گرديد ، در اينحال پيرزني را ديد ، باو گفت اي مادر من غريبم و عيالي بيمار دارم ، تمنا دارم چند روزي بعنوان پرستاري و كمك ما را درياب ، البته علاوه بر پاداش اخروي از اجر دنيوي نيز بهره مند خواهي بود پيرزن پيشنهاد او را پذيرفته و با آن مرد بمنزل رفت و كنار بيمار نشست وقتي كه چادر را از روي آن مريضه برداشت فرياد كشيد بخدا قسم اين دختر من است سپس بيهوش بروي زمين افتاد ، دختر چشم باز كرد و مادر خود را ديد خوشحال گرديد و همين خوشحالي و شعف باعث بر رفع بيماري او شد و از بركت توسل به ذيل عنايت امام رضا ع هر دو به حاجت خود رسيدند .نسيم قدسي دمي گذر كن ببارگاهي كه لرزد آنجا مسيح را لب ذبيح را دل خليل را دست كليم را پا نخست نعلين ز پاي بر كن سپس قدم نه بطور ايمن كه در فضايش ز صيحه لن فتاده بيهوش هزار موسي مهين مطاف شه خراسان امين ناموس ضمين عصيان سليل احمد خليل رحمان عي عالي ولي والا / خزيفه الجواهر با تغيير عبارت