حسن عاقبت - کرامت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حسن عاقبت
آقاي حاج ميرزاعبدالله طهراني معظم له ازآقاي آقا ميرزامهدي آشتياني نقل كردازشخصيكه نزدوي مورداعتمادبوده كه مارفيقي داشتيم طبيعي بوداعتقادبمبده ومعادنداشت ولي زن پاك وصالحه درمنزل داشت كه ظروف خوردوخوراك اوازوي جدابود گرچه علتقه زن وشوهري بين مسلمه و طبيعي شرعاصورت نميبنددگوياآنزن جاهل بموضوع وياجاهل بحكم مسئله بوده اندو ياآنكه آن زن زن وي نبوده بلكه سمت ديگري داشته وهرسال آنشخص دعوتي ازما ميكردودلمه اي بماميدادولكن مباشرطبخش همان خانم ميبودتااينكه آنزن وفات نمودمامطالبه سوازونموديم اوعذرآوردكه شمامرانجس ميدانيدو آنزن كه مباشرپختن وجمروجوكردن غذابودآن نيزمرده گفتيم كه توخرج سوررا بده ماخودمان مباشرميشويم خلاصه اوپولي دادماپنج شش نفربوديم خودمان لوازم دلمه راخريده پختيم هنگاميكه شامراميكشيديم فقيري دم درآمدسوال كردماگفتيم هرسال آن خانم دراين سفره نصيبي داشت اكنون كه دست اوكوتاه شده ماحصه او راباين سائل ميدهيم اوخنديدوگفت خانم مردوكارش تمام شدازاين احسان چيزي عايدوي نميگرددامابسائل چيزي ميدهيدبدهيدگفت ماهم غذاي كامل يكنفر ازهمه آنچه درسفره بودجداكرده بان سائل داديم بعدشامراخورده همانجا خوابيديم صبح آنجابوديم زني آمدكه دايه آن خانم بودبصاحبخانه گفت من ديشب مرحومه خانم رادرخواب ديدم كه بسيارشادواظهارامتنان ازشمامينمودميگفت شاميكه فرستاده بوديدخيلي بموقع رسيدچون مهمان داشتم وچيزي هم آماده نداشتيم اين شام روي مراسفيدكردآن شخص قصه اين خوابراكه ازآن زن شنيداشك از چشمش سرازيرشدوگفت انصافاحق باشمال بوده من بخطارفته ام آنگاه شهادتين بر زبان جاري كردواسلام آوردازقضابفاصله شش روزبرحمت خدارفت :حكم مستوري و مستي همه برعاقبت است :كس ندانست كه آخربچه حالت برود