نتيجه – توسل - کرامت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نتيجه – توسل
عظيم وكيل سردرودي شدقصه اش رامرحوم آشيخ ابراهيم 1 صاحب الزماني كه موردنهايت وثوق واطمينان بودنقل كردگفت عظيم نامبرده همشهري من بوددر فوج ششم ازافزاج ايران وكيل بوداوبكربلامشرفشده بودمنهم آن موقع مجاوركربلا بودم آمدبديدن من حال ازوي پرسيدم ديدم بااشاره جواب ميدادرفقايش گفتنداو رادرسبزه ميدان طهران باكسي جنگ اتفاق افتاده بوددراثنازدوخوردچوبي بر سراوخورده دراثرآن گوشش گرفته ودراثرگرفته شدن گوش حرف هم نميتواند بزنداينست كه بااشاره حرف ميزنددرزنجان م يكنفرسيدابراهيم نامي بود درمجالس ترحيم قرائت ميكرداتفاق افتادكه درگوش وي عارضه بروزكردكه قوه سامعه رابكلي ازكارانداخت لهذاكرشدودراثركري ازقرائت كردن ماندچون حدرنه هاي صدارانتوانست ضبطنمايدلهذادامنه صدابي اختياركشيده ميشدولي حرف ميزدچون زبان بترتيب عادي مخارج حروفراپيداميكردالااينكه آن عادت نيز كم كم ازبين رفت وازحرف زدن نيزماندمن بااشراه باوفهمانيدم كه دست توسل بضريح حضرت علي اكبرسلام الله بزن شايدازبركت شفاعت آنحضرت خداوند دردتوراچاره كندهماندم اومشرف بحرم شدمن هم درمنزل نهارخوردم آنقدر نگذشت ديدم درمنزل ماراميزنندرفتم پشت درديدم وكيل عظيم است شروع كردبا من حرف زدن گفت من بهمان امرشمارفتم چسبيدم بضريح حضرت علي اكبردرخواست شفاعت كردم دراين اثنامثل اينكه ازضريح مبارك بقلب من القاشدكه اگر ميخواهي حاجتت زودبرآورده شودبحرم حضرت ابي الفضل پناه ببرمن هماندم پا برهنه بي آنكه ازكفشداري خودكفشم رابگيرم ازكفشداري ديگربيرون شده بجانب حرم آنحضرت دويدم همينكه مشرف شده بضريح چسبيدم چنددقيقه گذشت يكدفعه گوشم صداكردمثل اينكه طاسي روي سنگ افتادمتوجه شده ديدم كه زيارت نامه خوان زيارت ميخواندومن ميشونم اينك آمدم كه مژده اين كرامترابتوبدهم ديدم كه گوشش بازشده بقاعده حرف ميزند