شفاى جذامى - کرامت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاى جذامى

ابن جوزي گويد در سنه 474 در واسط زني مبتلا به جذام گرديد و كم كم لب و بيني و انگشتان او ميريخت تا اينكه شوهر و فرزند از او متنفر گشته و وي را در حوالي آن شهر بصحرا افكندند ، پسرش هر روز مقداري نان نزدش مي افكند و برميگشت .

روزي براي بردن نان بانجا رفت و وي فرياد زد حسبنا الله جرعه آبي ده تا بياشامم ، تشنه ام تشنه ، ولي پسر قرصهاي نان را نزد وي افكند و فرار كرد چون تشنگي بر آن زن غلبه كرد خود را در جوي آبي كه در آن نزديكي بود افكند و بدر آمد ولي او را غشي عارض شد و بروي خاك افتاد .

در اين حالت عنايت پروردگار كه فرمود انا عندالمنكسره قلوبهم و المندرسه قبورهم تجلي كرد .

چو دلهاي شكسته هست مهمانخانه عزت

خوشا حلواي نوميدي زهي پالوده حرمان

چون بهوش آمد خود را صحيح الاعضاء و سالم يافت ، مردم چون بر اين امر اطلاع يافتند بروي هجوم آوردند و سبب صحت و سلامت پرسيدند .

آنزن در جواب چنين گفت كه در حين بيهوشي دو مرد و دو زن ديدم كه قدري نان و سبزي و جام آبي بمن دادند كه بخورم و بياشامم ، چون نان را خوردم ديدم بهمان حال خود هستم ، چون آن آبا را آشاميدم ، آبي يافتم كه هرگز بخوبي آن آبي نياشاميده بودم .

از ايشان پرسيدم كه شما كيستيد ؟ چنان معلومم شد كه حضرت امام حسن و امام حسين و فاطمه زهرا و خديجه كبري عليهم التحيه و الثنائند .

هست از آنمعشري بلند آئين

كه گذشتند ز اوج عليين

حب ايشان دليل صدق و وفاق

بغض ايشان دليل كفر و نفاق

قربشان پايه علو جلال

بعدشان مايه عتو و ضلال

پس در اثر عنايت و توجه حضرت امام حسن و حسين ع زنبيلي چون صدف از من جدا شد و بيني و لب و انگشتان بحال خود آمد .

مردم فوج فوج ، گروه ، گروه ، از ولايات و شهرها بزيارت آنزن ميامدند و از او بركت مي جستند .

/ تاريخ نگارستان داستان 6 با تغيير عبارت

/ 61