شفاعت – اميرالمؤمنين - کرامت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
شفاعت – اميرالمؤمنين
آقاي حاج ميرزاعبدالله واعظطهراني درمنبراز آقاي آقاشيخ ابوتراب نهاوندي نقل كرددرحالتيكه خوداونيزحاضربودوگفت آقاشيخ ابوتراب حاضرمجلس فرمودمادرخدمت مرحوم آقاشيخ طه عرب بوديم آمدندخدمتشان عرض كردندكه فلانكس ازدنيارفته ميخواهندشمابجنازه اونماز بخوانيدآنمرحوم نظربراينكه آنشخص متوفي حسن سابقه نداشت حاضربنمازاونشد ولي فرداديدم كه آنمرحوم مارانيزباخودبرداشت ورفت برقبرآنمرحوم نماز خوانددرحيني كه عازم بودماازوي پرسيدم كه شماديروزازنمازخواندن بر جنازه وي استنكاف كرديدولي امروزتصميم گرفته ايدكه برقبراونمازبخوانيد فرمودمن ديشب همين مردرادرخواب ديدم كه درباغخوبي است گفتم اين باغ براي توازكجاشدگفت مولي اميرالمومنين مرحمت فرمودپرسيدم سبب چه شدگفت من مجرم بودم سه نفرمامورگماشته بودندكه مرابطرف جعاره اسم محلي است ميبردندكه درآنجابرجرم من مجازات تعيين كننددرراه ديدم سه نفرسواره نمايان شدنديكي ازمامورين بمن گفت اينسواره هاراميشناسي گفتم نه گفت آن جلوي حضرت اميرالمومنين عليه السلم است وآندونفرعقبي فرزندان اوحسين بن علي وعباس بن علي ميباشندبعدگفت اينهااگركارتورااصلاح كردندفيهاوالا سرانجام كارتوسخت خواهدشددراين اثناآنهابمارسيدندمن عرض كردم آقاآقا جواب ندادندوهرچه صداكردم اعتنانكردندگذشتندمن عرض كردم آقامن عرضي بشماندارم نميخواهم شفاعتي درباره من بكنيدعرضم اينست كه مرابان نقطه كه ميبرنددشمنان تودرآنجازياداست اگرآنهاازمن بپرسندكه تواينقدرسنگ حضرت اميررابرسينه ميزدي چه ازآن براي توشديكجوابي بمن يادبدهيدتا بانهابگويم حضرت اينراكه شنيدبمامورين فرمودرهايش كنيدپس رهايم كردند آنگاه حضرت بمن فرمودبروباين باغاينرادادم بتومن آمدم اينجااكنون در اينجاراحتم بعدآقاشيخ طه فرمودازاينخواب فهميدم كه توجهي ازبزرگان دين بوي شده اينستكه خواستم كه براي تدارك فائت نازي برقبروي بخوانيم پس در خدمت آنمرحوم آمده برقبروي نمازخوانديم